
استراتژی و مدیریت
واژه «استراتژی»[1]از کلمه یونانی «استراتگوس»[2] گرفته شده که دقیقاً به معنی ژنرالی است که در مقام فرماندهی ارتش قرار دارد و «جیمز براین کوبین» از مدرسه بازرگانی «اموس تاک»[3] پس از تشریح واژههایی که در مورد استراتژی بکار رفته است چنین میگوید: «در گذشتههای دور واژه استراتگوس به وظیفه و نقش یک ارتش اشاره داشت و سپس مفهوم هنر ژنرال به آن اطلاق گردید که حاکی از مهارتهای روانشناختی و رفتاری است که به کمک آنها وی چنین نقش و وظیفهای را تقبل مینماید».
این واژه در زمان بریکلس (450 پیش از میلاد) به معنی مهارت مدیریت (اداره امور، رهبری، سخنوری، قدرت) بکار میرفت و در زمان اسکندر (330 پیش از میلاد) به عنوان مهارت در بکارگیری نیروها برای غلبه بر مخالفان و ایجاد نظام حکومت جهانی مورد اشاره قرار میگرفت (کویین و دیگران، مترجم صابتی، 1373، ص3).
در زبان فارسی، استراتژی با راهبرد، رهیافت، راهبری، راهکاری اصولی برای رسیدن به هدف و لشکرکشی و از نظر مفهوم با روش یا سیاستی برای دستیابی بـه اهداف معیـن مترادف است. از لحاظ ماهیت استراتژی را کلاً میتوان تحت دو عنوان تهاجمی و تدافعی طبقهبندی نمود. «اگر استراتژی بمنظور حفظ مواضع باشد ماهیتاً تدافعی است و در غیر اینصورت تهاجمی میباشد.»
تعاریف متعدد و زیادی از استراتژی شده که ذیلاً به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
استراتژی عبارت از یک طرز تفکر و روش اندیشیدن است که هدف آن تنظیم، تدوین، طبقهبندی کردن، سیستماتیک نمودن و بصورت کد (علامت اختصاری قراردادی) درآوردن حرکاتی است که باید بر حسب تقدم و تأخر و ترتیب و توالی ویژه انجام یابد و سپس بر حسب همین توالی و ترتیب مؤثرترین این روشها را انتخاب نمود. لذا میتوان گفت که بـرای هر موقعیت و حالت خاص استراتژی ویـژهای میتوانـد بهترین و موفقترین و در موارد دیگر بدترین و ناموفقترین استراتژیها به شمار آید (آندره بوفر).
- استراتژی هنر بکار بردن زور و جبر است، بطوری که این زور و جبر بتواند تا آنجا که ممکن است بیشترین نتیجه را در رسیدن به اهداف سیاسی به بار آورد (آندره بوفر).
- استراتژی، طرحی واحد، جامع و یکپارچه است که برای اطمینان از دستیابی به اهداف اساسی مؤسسه تنظیم میشود (ویلیام. اف. گلوک)
- استراتژی عبارت آزمون از الگو یا طرحی که اهداف، سیاستها و زنجیرههای عملیاتی یک سازمان را در قالب یک کل به هم پیوسته با هم ترکیب میکند. در واقع استراتژی آینده را به تصویر کشیده و مشخص میکند که آینده باید چگونه باشد و بر اساس آن یک دگرگونی در وادی مـربوط بوجود میآورد تا بر آینده پیشبینی شده دست یابد (منوریان، 1374، ص 72).
پیشگامان و برجستهترین صاحب نظران مدیریت استراتژیک را میتوان انسف، دراکر، پورتر، آندروز و چندلر دانست (کرمی، 1374). پروفسور «ایگور انسف» که در دهه 1960 پدر مطالعات مدیریت استراتژیک و اولین مدرس استراتژی به حساب میآمد در کتاب کلاسیک استراتژی جامع خود «استراتژی شرکت»[4] تصمیمات مربوط به یک واحد تجاری یا سیاست کسب و کار را به سه بخش تفکیک کرد:
1) تصمیمات عملیاتی[5]: چگونه کارها را بهتر انجام دهیم.
2) تصمیمات اداری[6]: چگونه کارها را پشتیبانی و سازماندهی کنیم.
3) تصمیمات استراتژیک[7]: چه کاری را به انجام برسانیم.
همچنین انسف کسی بود که با معرفی اندیشهی «افق برنامهریزی»[8] و چهار حالت جهتگیری استراتژیک به مدیران توصیه نمود که باید تصمیماتی پیرامون رشد بازارهای محصول مبتنی بر مزیتهای رقابتی و تشریک مساعی اتخاد نمایند (همان).
پروفسور «مایکل پورتر»[9] استاد دانشگاه هاروارد در دهه 60 با مطرح نمودن سه وضعیت رقابتی (رهبری هزینه، استراتژی تمرکز و استراتژی تمایز) در کتاب خود با عنوان استراتژی رقابتی[10] توانست شهرت بالایی کسب نماید. وی معتقد بود که استراتژی «تمرکز» از بازار و استراتژی «تمایز» از محصول ناشی میشود (همان).
«چندلر»[11] نخستین کسی بود که پژوهشی وسیع در زمینه ارتباط میان استراتژی یک شرکت و محیط را انجام داد و نتیجه گرفت که تغییر در استراتژی شرکت مقدم بر تغییر ساختار میباشد و چنانچه مؤسسهای تغییراتی را در استراتژی خود به وجود آورد، خواه ناخواه ساختار سازمان هم از آن تبعیت میکند (رابینز، 1983، ص 75).
«هنری مینتزبرگ»[12] استاد دانشگاه مک گیل در مونترال و ابداع کننده «استراتژی خودجوش»[13] بر این اعتقاد بود که آنچه به عنوان استراتژی مورد نظر است حدود یک سوم آن در معرض اجرا قرار داده میشود، دو سوم دیگر مدیون استراتژی خودجوش است که بصورت شقوق جایگزینی شکل میگیرد. (کرمی، 1374).
«ریچاردجی. هامرمش»[14] معتقد است که نوشتههای مربوط به استراتژی نخستین بار در سال 1964 منتشر گردیده و شامل 3 قضیه اصلی است:
1- استراتژی بعنوان «الگوی اهداف»، اهداف اساسی و سیاستهای اساسی و طرحهایی که برای رسیدن به آن اهداف تعریف میشود:
2- استراتژی شامل دو وظیفه مهم و به هم مرتبط و معادل است، فرموله کردن استراتژی و اجرای استراتژی.
3- فرموله کردن استراتژی نیازمند مدیران عمومی برای ایجاد تناسب در میان جنبههای زیر است:
الف) فرصتهای محیط خارجی صنعت ب) نقاط قوت و ضعف مؤسسه
ج) ارزش شخصی مدیران کلیدی د) انتظارات اجتماعی
[1]. Strategy
[2]. Strategous
[3]. Amoustak
[4]. Corporate Strategy
[5]. Operational decisions
[6]. Administrative decisions
[7]. Strategic Decisions
[8]. Planning Horizon
[9]. Michel Porter
[10]. Competitive Strategy
[11]. Alfred Chandler
[12]. Henry Mintzberg
[13]. Emergent strategy
[14]. Richard G. Hamermesh
