-نظریاتی در باب نگرش خود
2-1-2-1-1- دسترسپذیری و نیروی تداعی
فرض میشود واحدها یا عناصری که شامل طرحواره خود فرد است، درجههای متفاوتی در نیرومندی تداعی با یکدیگر را دارا هستند (سگال[1]و اینگرام[2]،1994؛ به نقل از پناهنده، 1391). ممکن است اختلالات هیجانی، عناصر طرحواره مرتبط با خود، تداعی پایین در حوزههای مثبت و تداعی بالا در حوزههای منفی داشته باشند. اگر اطلاعات مرتبط به خود منفی با طرحواره، تداعی نیرومندی داشته باشند؛ مواجهه فرد با هر عنصر خاص مرتبط با طرحواره، دسترسپذیری دیگر عناصر مرتبط با طرحواره را افزایش خواهد داد؛ بنابراین در رویدادی که چنین عنصری فعال شده است، ارتباطات تداعی با دیگر محرکهای نسبت به خود منفی متشابه آن ایجاد خواهد شد و احتمال فعالسازی کامل طرحواره خود افزایش مییابد (کالین[3] و لوفتوس[4]، 1975). فازیو[5] و ویلیامز[6] (1986) همبستگی قوی میان دسترسپذیری یک طرحواره و درجه ادراک اطلاعات همخوان با آن را (سوگیری همخوان با طرحواره) نشان دادهاند. به این طریق، فرض شده است که تفاوتها در تعبیر و ادراک محیطی نشات گرفته از تفاوتهایی در دسترس پذیری طرحوارههای مربوطه است.
2-1-2-1-2- دیدگاه دسترس پذیری نگرش
از نظر این دیدگاه (فازیو، پاول[7] و هر[8]، 1983)، نگرشها به عنوان تداعیهای ارزیابیهای شی در حافظه نشان داده شدهاند که نیروی تداعیها دسترس پذیری نگرشها را تعیین میکند. علاوه بر این، تداعیهای ارزیابی شی نیرومندتر (یعنی دسترس پذیرتر)، به احتمال بیشتری از طریق مواجه شدن با موضوع نگرش به طور خودبخودی فعال میشوند (فازیو و ویلیامز، 1986). مهمتر اینکه نگرشهای دسترس پذیرتر (در مقایسه با نگرشهای کمتر دسترس پذیر)، “پیشبینی کننده قویتری برای ادراکات بعدی موضوع نگرش و رفتار بعدی به سمت موضوع نگرش” هستند (فازیو و ویلیامز، 1986). از این دیدگاه، زمان واکنش به سوالات نگرشی، منعکس کنندهٔ دسترسپذیری نگرش بر پایهٔ شواهد مطالعات گوناگون است که نشان میدهد (الف) بیان مکرر نگرشها سرعت را افزایش میدهد که با آن افراد به تصدیقهای نگرشی پاسخ میدهند و (ب) تصدیقهای نگرشی سریع به احتمال بیشتر همخوان با نگرشهای فعال شده خودکار در مقایسه با تصدیقهای نگرشی آهسته هستند. با این مطالعات ارزشمند، فازیو، ویلیامز و پاول (2000) بیان کردهاند که اندازهگیری دسترسپذیری نگرش، به علاوهی پاسخهای نگرشی، راهبرد بسیار مفیدی برای افزایش پیشبینی نگرشها، عقاید و رفتارهاست.
2-1-2-1-3- الگوی MODE[9] فازیو
این دیدگاه (فازیو و اولسون، 2003) از نظر مفهومی با دیدگاه دسترس پذیری نگرش مرتبط بوده، بیان میکند که تداعیهای ارزیابانه از موضوع دسترس پذیر به محض مواجهه با موضوع نگرش، به طور خود به خودی فعال شده (به عنوان مثال، در طی یک قضاوت نگرشی) و بر قضاوت نگرشی مربوط تاثیر میگذارد؛ بنابراین، مورد انتظار است که تداعیهای خودارزیابانه خودکار به احتمال بیشتری به طور خودبخودی برای نگرشهای خود بسیار دسترس پذیر در طی قضاوتهای خودارزشی فعال شود؛ بنابراین تداعیهای ارزیابانه خودکار به میزان نیرومندتری با قضاوتهای خودگزارشی برای نگرشهای خود بسیار دسترس پذیر، در مقایسه با کمتر دسترس پذیر مطابق باشد.
2-1-2-1-4- یادگیری تداعیگرایانه
یادگیری تداعیگرایانه به عنوان پدیدهای در یادگیری تعریف شده است که تغییر در رفتار و عقاید به تغییراتی در روابط جهان منجر میشود (دی هائر، 2009). برای تاکید و روشن سازی بیشتر میتوان گفت اثرات یادگیری تداعیگرایانه از فرایندهای گوناگونی ریشه میگیرند. به عنوان مثال، اثرات یادگیری تداعیگرایانه، تغییرات در رفتار (مانند اثرات شرطی سازی کلاسیک) و تغییراتی در علاقه به محرک (مانند اثرات شرطی سازی ارزشی) به دلیل تکرار مکرر محرکهای خاص هستند. پژوهشها در مورد اثرات این دو روش میتوانند نسبت به فرایندهای گوناگون تاثیرگذار در آن روشنگر باشند (دی هائر، 2007). فرض شده که دو فرایند شایع باعث اثرات یادگیری تداعیگرایانه میشود: فرایند خودکار که شامل استدلال شناختی نیست و فرایند استدلال گزارهای که دربردارندهٔ استدلالهای گزارهای است؛ بنابراین افکار و رفتار چه از طریق اتصال تداعیهای ساده (فرایند خودکار) و چه از طریق ترجیحات سازمان یافته و استدلال شناختی (فرایند استدلال گزارهای) تحت تاثیر قرار میگیرند (شانکس[10]، 2007) هر دو دیدگاه، بر اساس فرضهای متفاوتی بوده و پیشبینیهای متفاوتی برای اثرات یادگیری و تاثیر محیطهای یادگیری متفاوت دارند. لازم به یادآوری است که برخی از پژوهشگران اغلب فرایندهای خودکار را به عنوان فرایند شکلگیری تداعی یا صرفاً فرایند تداعیگرایانه نامیدهاند (دی هائر، وندروپ[11] و بکرز[12]، 2005) بر اساس این دیدگاه مفهومبندی کاملاً خودکار (یعنی بدون تاثیر شناخت یا آگاهی) است.
2-1-3- آستانهها
تعریف ادراک زیر آستانهای عنوان جنجال برانگیزی در میانهٔ دهه 1980 بود (چیزمن[13] و مریکل[14]، 1986؛ به نقل از پناهنده، 1391) که بحث بر پایهٔ مفاهیم آستانههای عینی و ذهنی را برانگیخت. گذر از آستانه عینی به معنای حس کردن آن محرک، یعنی ورود به سیستم حسی متناسب است و گذر از آستانه ذهنی، ورود به آگاهی هشیارانه یک محرک است. در صورت عدم عبور از آستانه عینی، ادراک وجود ندارد؛ اما اگر از آستانه عینی عبور کرده و از آستانه ذهنی خیر، ادراک زیر آستانهای روی داده است و اگر از از آستانه ذهنی عبور کند ادراک آگاهانه اتفاق افتاده است. هولندر[15] (1986) بیان کرد که نمیتوان بر آستانههای ذهنی به عنوان مقیاسی از ادراک آگاهانه تکیه کرد به عنوان جایگزین، میتوان به یک ملاک تعریفی بر آستانهٔ عینی تکیه نمود. وقتی برخی از تاثیرات حسی قابل توضیح از محرکی وجود داشته باشد – یعنی رسیدن به آستانهٔ عینی- هرگز نمیتوان ضمانت کرد که افراد از محرک، آگاه نیز میشوند (دیجکسترهویس، آرتس و اسمیت، 2005). ادراک ناآگاهانه یا ضمنی اشاره به ادراکی داشته که به آگاهی هشیارانه نمیرسد، اما پژوهشگران بین فرضیههای گوناگون بیانکننده دلایل وارد نشدن به حیطه آگاهی اطلاعات، تمایزی قائل نمیشوند. احتمال آن است که یک محرک ادراک شده به این دلیل که بسیار کوتاه ارائه شده، وارد آگاهی نشده باشد؛ با این حال ممکن است یک محرک ادراک شده به دلیل توجه پایین به آن وارد آگاهی نشده باشد که با کمی توجه بیشتر، محرک میتواند وارد آگاهی شود. به عنوان مثال در حالیکه در حال رانندگی هستیم بسیاری از تابلوهای تبلیغاتی را میبینیم بدون اینکه اطلاعاتی از این تابلوهای تبلیغاتی وارد آگاهی هشیارانه شود، توضیح آن ساده است؛ به این دلیل که به آنها توجه نشده است با توجه بیشتر، اطلاعات روی تابلوها وارد آگاهی خواهند شد. این ادراک ضمنی یا ناآگاهانه است. با این حال، به طور کلی ادراک زیر آستانهای برای اشاره به محرکهایی به کار رفته که به روشی ارائه شدهاند که نمیتوانند به آگاهی هشیارانه رسیده، حتی اگر توجه به سمت آنها معطوف شده باشد (دیجکسترهویس و همکاران، 2005).
2-1-3-1- ادراک زیر آستانهای
این مفهوم که رفتار افراد میتواند تحت تاثیر محرکهایی قرار گرفته که از ادراک آن آگاه نیستند، علاقه زیادی در میان عموم مردم و روانشناسان ایجاد کرده است، پژوهشها در مورد تعریف ادراک زیر آستانهای، با بحث در این مورد که پژوهشگران دقیقاً چه چیزی را باید اندازه گرفته و توجیه چگونگی ارزیابی روی دادن ادراک زیر آستانهای، آغاز شده است. نظریههای گوناگونی با در نظر گرفتن تفاوت بین پردازشهای آگاهانه و ناآگاهانه ارائه شدهاند. برخی از پژوهشگران بیان میکنند که بازنماییهای ذهنی و آگاهی به موازات هم پیش رفته، بنابراین فضای کمی برای احتمال سطوح ناآگاهانهٔ بازنماییها باقی میماند (پروچت[16]، وینتر[17]، 2002). سالهاست که علم شناختی، به این پرسش که ” آیا یک محرک با وجود عدم آگاهی از آن درک میشود؟” علاقه نشان داده است. این ایده که ادراک میتواند بدون آگاهی هشیارانه اتفاق افتاده و تاثیر معناداری بر رفتار و افکار فرد داشته باشد، به نظر بسیاری ادراک غیر مستقیم میآمد. با در نظر گرفتن این، هر یافتهای با حمایت از مفهوم ادراک ناآگاهانه، نظرها را به خود جلب کرده است، زیرا مفهوم ادراک مستقیم (حسی) را که هشیاری برای ادراک ضروری بوده را به چالش میکشد (دیجکسترهویس و همکاران، 2005).
معنای اصطلاح ادراک زیر آستانهای در طول سالیان تغییر کرده و برخی ترجیح دادهاند تا از ادراک بدون آگاهی به عنوان جایگزین استفاده کنند تا از موضوع مباحثه انگیز آستانه جلوگیری کنند. به طور کلی ادراک زیر آستانهای، در هر زمانی که محرکها در زیر آستانه آگاهی ارائه شوند اتفاق میافتد که بر افکار، احساسات یا اعمال تاثیرگذار است و اندازه گیری آن نسبتاً ساده است. بخش مشکل در این زمینه ارزیابی آگاهی یک محرک در زیر آستانهٔ آزمودنی است. مساله مهم در این موضوع، دانستن این است که در چه زمانی آزمودنی به طور هشیارانه از یک محرک آگاه بوده و چگونه میتواند در آزمایشها مشخص شود (دیجکسترهویس و همکاران، 2005). به طور سنتی در زمینه ادراک زیر آستانهای، خود گزارشی از آگاهی، به نظر غیرقابل اجتناب میرسد استفادهٔ اجتناب ناپذیر از خودگزارشی منجر به بحث بیشتر درباره این است که تعبیر و تفسیر خودگزارشیها به چه صورت است. ادراک بدون آگاهی تنها زمانی است که آزمودنی هیچ نوع آگاهی هشیارانهای از محرک گزارش نکرده، اما اثرات معنادار دیگری بروز داده که محرک، با وجود این موضوع ادراک شده است (مریکل و گوردنر[18]، 1997؛ به نقل از پناهنده، 1391).
2-1-3-2- اثرات ادراک زیرآستانهای
با وجود مباحث فراوان در مورد وجود ادراک زیرآستانهای در سالهای اخیر، شواهد زیادی مبنی بر وجود ادراک زیرآستانهای بدست آمده است. در نتیجه این پرسش اصلی این است که در مواجهه با محرکهای زیرآستانهای دقیقاً چه چیزی بدست میآید. آیا ادراک زیرآستانهای نسبتاً بی ضرر است و فقط تاثیرات معنایی کوتاهی دارد یا میتواند بر موضوعات مهمتری همچون زندگی هیجانی و رفتارآشکار تاثیر داشته باشد؟
تاثیرات ادراک زیرآستانهای در ادامه توضیح داده شده است که شامل موارد (الف) همبستههای عصبی، (ب) تاثیرات ارزشی و هیجانی، (ج) تاثیرات معنایی، (د) تاثیرات بر قضاوت اجتماعی و (ه) تاثیرات بر رفتار آشکار (دیجکسترهویس و همکاران، 2005) میباشد.
2-1-3-2-1- همبستههای عصبی
به جرات میتوان گفت اولین شواهد فیزیولوژیک برای ادراک زیرآستانه ای را لیبت[19]، رایت[20] و فانشتاین[21] (1997؛ به نقل از پناهنده، 1391) فراهم کردند. پوست شرکت کنندگان در آزمایش آنها تحریک شد اما نتوانستند آگاهانه آن را گزارش کنند. با این حال، تغییرات الکتریکی در اطراف مغز نشان داده شد. آنها در پژوهش خود شواهد واضحی برای فعالیت مغز در نتیجه ادراک که معطوف به آگاهی هوشیارانه نبود فراهم کردند. بعدها دی هائر و همکارانش (1998) نیز شواهدی بر تاثیرات نورولوژیکی تحریک زیرآستانهای گزارش کردند.
2-1-3-2-2- اثرات هیجانی و ارزشی
در سال 1968 زاجونک[22] ایدهٔ مواجهه صرف را بیان نمود که به معنای دوست داشتن بیشتر محرک در اثر مواجهه بیشتر با آن بود. در ابتدا کانست – ویلسون[23] و زاجونک (1980) توضیح دادند که حتی مواجهٔ زیر آستانهای با یک محرک، نگرش فرد به سمت این محرک را افزایش میدهند. در آزمایش آنها، آزمودنیها با ده چند ضلعی هرکدام 5 بار و به مدت 1 میلی ثانیه مواجه شدند. بعد از آن برای آزمودنیها جفتهای چندضلعی قدیمی (قبلاً ارائه شده) و چند ضلعی جدید ارائه شد. برای هر جفت، باید نشان داده میشد که کدامیک از آنها قبلاً ارائه شده و به کدامیک علاقه بیشتری دارند. آزمودنیها اغلب چندضلعی قبلاً ارائه شده را در مقایسه با چند ضلعی جدید را ترجیح داده؛ بدون آنکه قادر به بیان آن باشند که با کدامیک قبلاً مواجه شدهاند. این اثر مواجهٔ کوتاه زیرآستانهای چندین بار دیگر نیز تکرار شد.
2-1-3-2-3- اثرات معنایی پایه
دبنر[24] و جاکوبی [25] (1994؛ به نقل از پناهنده، 1391) شواهدی برای پردازش زیرآستانهای معنایی بدست آوردند. در آزمایشهای آنها یک واژه پنج حرفی (مثلاً جمجمه) به صورت زیرآستانهای بر صفحه کامپیوتر نمایش داده شد. بعد از ارائه واژه، آزمودنیها با کلمههای ناقص مواجه شده که دارای 3 حرف یک واژه بود (مثلاً جمج…) از آنها خواسته شد واژهای پنج حرفی ساخته تا واژه ارائه شده را تکمیل کند. در برخی شرایط، مجبور به عدم انتخاب واژههای قبلاً مواجه شده بودند. در مقایسه با گروه کنترل (که در آن واژهٔ یکسان بدون مواجهه قبلی با یک واژه زیر آستانهای ارائه شد) درخواست عدم استفاده از واژهٔ زیر آستانهای ارائه شده منجر به استفادهٔ بیشتر آن شد. با این تکلیف شواهدی در تایید پردازش معنایی واژه بدست آمد درحالیکه در همان زمان اطمینان وجود داشت که این واژه آگاهانه ادراک نشده است.
2-1-3-2-4- قضاوتهای اجتماعی
برق[26] و پیتروموناکو[27] (1982؛ به نقل از پناهنده، 1391) نشان دادند که سازههای صفت فعال شده، زیرآستانهای بر شکل گیری عقیده ما در مورد دیگران تاثیرگذار است. شرکت کنندگان در آزمایش آنها با واژههای واقعی زیرآستانهای در نقاط مختلف صفحه مواجه شده و از آنها خواسته شد که محل هر کدام از آنها را تشخیص دهند. بسته به شرایط آزمایشی، صفر، 20 یا 80 درصد واژهها مرتبط با صفت خصومت بود. بعد از تکمیل این تکلیف، شرکت کنندگان با توصیف کوتاهی از فردی مواجه شده که با او به روشی خصمانه به طور مبهم رفتار میشد. عقیده آنها در مورد این شخص با مواجهه زیرآستانهای واژهها تحت تاثیر قرار گرفت؛ یعنی واژههای خصمانهتر قبلی منجر به شکل گیری عقیده منفیتر شد.
2-1-3-2-5- رفتار
پژوهشهای اخیر، تبیین نمودهاند که سازههای صفت فعال شده و کلیشههای اجتماعی نه تنها تاثیر بر قضاوت در مورد دیگران دادند، بلکه بر رفتار آشکار آزمودنی نیز تاثیرگذار است کلیشهها و صفات فعال شده، رفتار را در خط صفت یا کلیشهٔ خاص هدایت میکند (دیجکسترهویس و ون نیپنبرگ، 1998).
2-1-4- فرایندهای ضمنی
روان شناسی به عنوان یک رشته علمی، به درک فرآیندهای زیربنایی رفتار متمایل شده و در طی دههٔ گذشته، پژوهشگران بیشتری به تاثیر فرایندهای ضمنی بر رفتار علاقه مند شدهاند. این سیر تکاملی در زیر شاخههای رشتههای گوناگون علم روانشناسی مانند روانشناسی عمومی، روانشناسی اجتماعی (گرین والد و باناجی، 1995)، روانشناسی بالینی (گمار[28]، سگال[29]، ساگارتی[30] و کندی[31]، 2001؛ به نقل از پناهنده، 1391) و اعتیاد دیده میشود.
اخیراً بسیاری از پژوهشگران توضیح دادهاند که افراد، اطلاعات درباره خود و محیط را به صورت آگاهانه (یعنی به صورت آشکار و کنترل شده و هشیار) و ناآگاهانه (یعنی در سطحی ناهشیار و خودکار و ضمنی که فراتر از آگاهی است) پردازش میکنند (فازیو، گرین والد و همکاران، 2002). فرآیندهای ضمنی از فرآیندهای آشکار متمایز است در حالیکه فرآیندهای آشکار اشاره به فرآیندهای شناختی داشته که فرد به طور آگاهانه از آن آگاه است (همچون حافظه، قضاوت، توجه)، فرآیندهای ضمنی فراتر از آگاهی هشیارانهٔ فرد هستند (گرین والد و باناجی، 1995). فرایندهای ضمنی نمایانگر شکلهای خودبخودی رفتار بوده و غیر هدفمند، خودکار و ناآگاهانه هستند. از طرف دیگر فرآیندهای آشکار از طریق درون نگری قابل دست یابی است و با خواست و اراده فرد تغییر مییابند؛ بنابراین آگاهی از فرآیندهای آشکار ضرورتاً به معنای درک و کسب اطلاعات مفیدی از تاثیرات فرآیندهای اطلاعات ضمنی (که ادراک کننده از آن آگاه نیست).
با وجود علاقه زیاد به فرآیندهای ضمنی، تقریباً توجه کمی به معنای فرآیند ضمنی معطوف شده است. با این حال در سالهای اخیر پژوهشهایی در این زمینه انجام شده است (دی هائر، 2006).
گرینوالد (1997) بیان میکند که دو فرایند آشکار و ضمنی ممکن است به طور همزمان و مستقل از یکدیگر روی داده، در نتیجه احتمال ناهمخوانی برای آنها وجود داشته، به این معنا که گزارش آشکار افراد همخوان با پاسخ ضمنی آنها نباشد. چندین روش برای تمایز فرایندهای ضمنی از آشکار وجود دارد. روشهای سنجش فرآیندهای ضمنی شامل موارد: تکلیف نام بردن رنگ استروپ (استروپ[32]، 1935؛ به نقل از پناهنده، 1391)؛ تکالیف آشکارسازی نقطه (مک لئود، روترفورد[33]،1998؛ به نقل از پناهنده، 1391)؛ روشهای تکلیف دوگانه (برق و چارت راند[34]، 2000؛ به نقل از پناهنده، 1391)، مقیاسهای حافظه یادآوری آزاد (طبقه بندی) (برق، ارت راند،2000؛ به نقل از پناهنده، 1391)، تکالیف واژههایی متشابه الصوت (آیسنک، 1991؛ به نقل از پناهنده، 1391)، آزمونهای تداعی ضمنی (گرین والد، مگ قی و شوارتز[35]،1998؛ به نقل از پناهنده، 1391)، تکالیف تکمیل اصل کلمه (کرسنر[36] و همکاران، 1998؛ به نقل از پناهنده، 1391)، پردازش مکرر (هاشر[37] و زاکس[38]، 1979؛ به نقل از پناهنده، 1391)، تشخیص ادراکی (کرسنر و همکاران، 1998؛ به نقل از پناهنده، 1391) و تکالیف تصمیم گیری واژگانی (کرسنر و همکاران، 1998؛ به نقل از پناهنده، 1391)، میباشد.
2-1-5- شرطی سازی ارزشی
یکی از تاثیرگذارترین ایدهها در روانشناسی این است که رفتار انسان، به مقدار زیادی با دوست داشتنها و دوست نداشتنها هدایت میشود. در طول سه دهه گذشته، روانشناسی اجتماعی به میزان زیادی به نقش سازوکارهای شرطی سازی به عنوان منبعی از دوست داشتن و نداشتن افراد گرایش نشان داده است (والتر[39]، ویل [40]و داسینگ[41]، 2011). اغلب محرک اول به عنوان محرک شرطی (CS) و محرک دوم به عنوان محرک غیرشرطی (US) نامیده میشود. روش شرطی سازی ارزشی (EC) شکلی از شرطی سازی پاولفی بوده که در آن تغییری در پاسخ به CS ایجاد شده که نشات گرفته از جفتسازی CS با US است. در حالیکه شرطی سازی پاولفی میتواند اشاره به تغییر در هر نوع پاسخی داشته باشد. EC تنها به تغییر در پاسخ ارزشی به CS مربوط میشود (دی هائر، 2007). پژوهشهای EC جدید با کار لوی و مارتین که برنامه تصویر– تصویر را معرفی کردند، آغاز شد. در ابتدا آزمودنیها مجموعههایی از تصاویر را به گروههای دوست داشتنی، دوست نداشتنی و خنثی طبقه بندی کرده و در مرحله بعدی، کارتهای خنثی ابتدایی CS با کارتهای مثبت، منفی و خنثی دیگر با هم ارائه میشوند. ارزیابیهای”دوست داشتن” بعدی نشان داد که بار هیجانی CSها که با US دوست داشتنی یا دوست نداشتنی جفت شده بود، در جهت بار هیجانی US تغییر کرده بود. بعد از این پژوهشهای ابتدایی EC در حوزههای بسیار گوناگونی آزمون شد که شامل روانشناسی یادگیری، روانشناسی اجتماعی، روانشناسی مصرف کالا، پژوهشهای هیجانی، علم عصب شناسی، علم تغذیه است. اصول شرطی سازی ارزشی عبارتاند از: الف) شرطی سازی ارزشی به طور خاص اشاره به تغییراتی در علاقه به یک محرک داشته که از جفتسازی آن محرک با دیگر محرکهای مثبت و منفی ناشی میشود (دی هائر، توماس و بائینز، 2001). یک برنامه شرطی سازی ارزشی معمول شامل جفتسازی محرکهای خنثی با محرکهای دوست داشتنی یا دوست نداشتنی است. در پی این جفتسازی، آزمودنیها محرک خنثی را در جهت بار هیجانی محرک دارای بار هیجانی ارزشگذاری میکنند (بکاس،2005، به نقل از پناهنده، 1391).
ب) شرطی سازی ارزشی بر آگاهی از رابطه تکیه ندارد. برخلاف شرطی سازی پاولفی که به طور کلی تنها زمانی اتفاق میافتد که آزمودنیها از وابستگی بین CS و US آگاهی دارند، به نظر نمیرسد که شرطی سازی ارزشی تکیه بر آگاهی از رابطه داشته باشد. مروری بر پژوهشهای دی هائر، هندریکس و بائینز (1997) نشان میدهد که شرطی سازی ارزشی مستقل از آگاهی از رابطه است. ج) شرطی سازی ارزشی به میزان زیادی مقاوم به خاموشی است (دی هائر، توماس و بائینز، 2001). همچنین مطالعات گوناگون در فاصلههای مختلف زمانی مرحله پیگیری از انجام مداخله گزارش کردهاند که اثرات EC هنوز به قوت خود باقی بود (بائینز، کرومبز، ون دن برق[42] و الن، 1989).
د) شرطی سازی ارزشی حساس به روشهای شرطی سازی تقابلی است (دی هائر، توماس و بائینز، 2001). شرطیسازی تقابلی برای حذف پاسخی که قبلاً از طریق جفتسازی CS با US ایجاد شده، استفاده شده است. بائینز، الن، ون دن برق و کرومبز (1989) توضیح دادهاند که شرطی سازی تقابلی میتواند در برنامههای شرطی سازی ارزشی تاثیرگذار باشد. علاوه بر این، شواهدی وجود داشته که روش شرطی سازی تقابلی سبب کسب بار هیجانی مخالف در تصویر خنثی میشود (به عنوان مثال از دوست داشتنی به دوست نداشتنی و بالعکس) (بکاس، 2005؛ به نقل از پناهنده، 1391). این یافتهها بیان کنندهٔ حساسیت یادگیری ارزشی انسان به اطلاعات کنونی در محیط است، به خصوص اگر اطلاعات جدید متضاد اطلاعات قبلاً یادگرفته شده باشد (بائینز و همکاران، 1989). یادآوری این نکته لازم است که این تغییر در ترجیح هیجانی حتی در آزمودنیهایی که هیچ نوع رابطهای گزارش نکرده بودند نیز دیده شد. همچنین، این نتایج نشان دادهاند که شرطی سازی تقابلی میتواند روش مفیدی برای تغییر پاسخهای ناسازگارانه و مشکلساز در محرکهای مشخصی باشد (بکاس، 2005؛ به نقل از پناهنده، 1391). در نهایت دی هائر و همکارانش (2001) بیان میکنند که از نظر مفهومی شرطی سازی ارزشی در مقایسه با شرطی سازی پاولفی با یادگیری انتظاری، میتواند نوعی از یادگیری ارجاعی در نظر گرفته شود. در شرطی سازی پاولفی، حضور و ارائه CS ((به عنوان مثال، صدای زنگ) منجر به انتظاری واضح شده کهUS (به عنوان مثال، غذا) در آینده نزدیک واقعاً اتفاق خواهد افتاد. نیروی رابطه بین US و CS به میزانی وابسته بوده که CS پیشبینیکنندهٔ قابل اعتمادی از US باشد. اگر US روی ندهد، احتمالاً خاموشی اتصال CS- CR اتفاق میافتد. در مقابل در شرطی سازی ارزشی حضور CS منجر به فعالسازی آگاهانه و ناآگاهانه US بدون درگیری در هیچ نوع توقع و انتظاری از روی دادن US میشود؛ حتی اگر US اتفاق نیفتد CS منجر به CR خواهد شد.
[1]Segal
[2]Ingram
[3]Collins
[4]Loftus
[5]Fazio
[6]Williams
[7] Powell
[8]Herr
[9]Motivation and Opportunity as Determinants of the attitude behavior relation
[10]Shanks
[11]Vandorpe
[12]Beckers
[13]Cheesman
[14]Merikle
[15]Holender
[16] Perruchet
[17]Vinter
[18]Joordner
[19]Libet
[20]Wright
[21]Feinstein
[22]Zajonc
[23]Kunst-Wilson
[24]Debner
[25] Jackoby
[26]Bargh
[27] Pietromonaco
[28]Gemar
[29]Segal
[30]Sagrati
[31]Kennedy
[32]Stroop
[33]Rutherford
[34]Chartrand
[35]Schwartz
[36]Kerisner
[37]Hasher
[38]Zacks
[39]Walther
[40]Weil
[41]Dusing
[42]Van den Bergh