میورزند.نوجوانان در گروه هایی سازمان مییابند که گروههای کوچک متشکل از دوستان با تمایلات، شیوههای لباسپوشیدن و رفتار مشترک هستند. گاهی چند دار و دسته، گروه بزرگتری به نام جماعت را تشکیل میدهند که در ساختار اجتماعی مدرسه به نوجوانان هویت میبخشد.پیروی از همسالان در نوجوانی بیشتر از کودکی است. نوجوانان کوچکتر به احتمال بیشتر تسلیم فشار همسالان برای رفتار ضد اجتماعی میشوند. همسالان روی مسائل روزمره و کوتاهمدت نفوذ بیشتری دارند. بزرگسالان بر ارزشهای درازمدت و برنامههای تحصیلی تأثیر بیشتر دارند.در خاتمه باید گفت که هیچ نظریهای به تنهایی قابلیت پاسخگویی تام و تمام به نیازهای متنوع و پیچیده آدمی را دارا نیست، بلکه به فراخور توجه، بُعدی از ابعاد انسان به بیان واقعیتهای خاصی میپردازد. از این رو، استفاده بهینه از نظریات رشد نوجوانی، در گرو همه سو نگری به انسان و ظرفیتهای بالقوه و بالفعل او میباشد.
ویژگیهای نوجوانی
بعنوان یک واقعیت، دورهی نوجوانی را باید یک مرحلهی بسیار مهم از زندگی تلقی کرد، دورهای که با ویژگیهایش از سایر دوران زندگی متمایز میشود. این خصوصیات عبارتند از:
نوجوانی، یک دورهی مهم به شمار میرود. گرچه همهی عمر مهم است ولی برخی از آنها مهمتر از سایرین میباشد. زیرا این دوره دارای تاثیرات بر رفتار و دیدگاه فرد میباشد. برخی از ادوار زندگی به دلیل تاثیرات فیزیکی و بدنی با اهمیت و برخی دیگر از لحاظ تاثیرات روانی قابل اعتنا هستند، لیکن نوجوانی از هر دو جهت مهم میباشد.
نوجوانی، یک دورهی انتقال (برزخی) است. انتقال بیشتر به معنی عبور از مرحلهای از رشد به مرحلهی دیگر میباشد. این به آن معناست که آنچه قبلاً واقع شده، نشانهی خود را روی آنچه که در زمان حال و آینده اتفاق میافتد باقی میگذارد.
نوجوانی، یک دورهی تغییر است. تقریباً پنج نوع تغییر لازم و عمومی وجود دارد که در طی دورهی نوجوانی واقع میشود:نخست اینکه، حیات عاطفی (انفعالی) توسعه می یابد، شدت آن به سرعت و میزان تغییرات بدنی و روانی بستگی دارد که در این زمان واقع میگردد. زیرا این تغییرات معمولاً در اوایل نوجوانی سریعتر اتفاق میافتد.دوم اینکه، سرعت تغییراتی که با رشد جنسی همراه است، نوجوانان را از خودشان و از استعداد و علایقشان نامطمئن میسازد.جنبهی سوم، تغییراتی است که در بدن، علایق و نقشهایی که در گروههای اجتماعی از آنان انتظار می رود ایفا نمایند به وجود میآید و مسائل جدیدی را میآفریند. چهارم،همچنین که الگوهای علایق و رفتار تغییر مییابد، ارزشها نیز متغیر خواهند بود.پنجم اینکه، بیشتر نوجوانان در مورد تغییرات، حالت دمدمی دارند. زمانی که آنها درخواست و تقاضای استقلال دارند، اغلب از مسئولیتهایی که همراه با استقلال و ارزیابی توانایی آنهاست، هراس دارند.
نوجوانی، یک سن مسئله آفرین است. مسائل نوجوانان اغلب برای پسران و دختران به گونهای است که آنها به سختی از عهدهی حلشان بر میآیند. دو دلیل برای حل این مسئله وجود دارد: اول اینکه در سرتاسر دورهی کودکی، مسائل آنها سرانجام توسط والدین و معلمان حل میشود، در حالیکه بسیاری از نوجوانان به دلیل بیتجربگی، به تنهایی از عهده حل مسائلشان بر نمیآیند. دوم اینکه نوجوانان دوست دارند احساس کنند که افرادی مستقل و آزاد هستند.
نوجوانی، زمان جستجوی هویت است. در سالهای اولیهی نوجوانی تطابق با گروه هنوز برای دختران و پسران حائز اهمیت است. به تدریج آنها درصدد جستجوی هویت بر میآیند و تمایل چندانی به اینکه شبیه همسالان خود در گروه باشند، ندارند.مسئله “بحران هویت” با مشکل “هویت خود” همچنان که اریکسون شرح داده است بدین قرار میباشد:هویتی را که نوجوان در صدد است تا به طورروشن با آن مواجه شود این است که “او کیست”؟نقشی را که باید در جامعه ایفا نماید چیست؟ آیا او یک کودک است یا بزرگسال؟ آیا او توانایی آنرا دارد که روزی به عنوان یک همسر یا پدر باشد؟ آیا او علیرغم نژاد، مذهب یا زمینههای ملّی که او را از نظر مردم کم ارزش جلوه میدهد احساس اعتماد به نفس دارد؟
نوجوانی زمان آرمانگرایی است. نوجوانان تمایل دارند که به زندگی از ورای عینک سایه و روشن نگاه کنند. آنها به خود و سایرین آنچنان مینگرند که دوست دارند بهتر از آنچه که هستند خود را باور کنند، این مطلب به ویژه در مورد آرزوهای نوجوان صادق است. این آرزوهای غیرواقعی نه فقط دربارهی خودشان بلکه برای بستگان و دوستان آنان نیز وجود دارد. این آرزوها در اوایل نوجوانی با توسعهی عواطف همراه هستند. بیشتر حالات غیرواقعی آنان شامل رنجش زیاد، آزار و ناکامی است.
نوجوانی، آستانه بزرگسالی است. همچنانکه نوجوانان به بلوغ میرسند میخواهند این باور را پیدا کنند که نزدیک بزرگسالان هستند، مثل آنها لباس میپوشند و مانند آنها عمل میکنند، ولی با این حال تصور میکنند که اینها کافی نیست. بنابراین، آنها روی رفتارهایشان متمرکز میشوند تا بتوانند با بزرگسالان معاشرت نمایند،بین خواسته های متضاد قرار دارند. نوجوانان معتقدند که این رفتارها تصویری دلخواه از آنان را به وجود میآورد. (شرفی، 1380)
جوانی:
جوان در لغت به معنای برنامه تازه، نو و چیزی است که از عمر آن چندان نگذشته باشد. (لغتنامه دهخدا). جوانی زمانی است که پارهای از قابلیتهای ذهنی انسان به اوج میرسد، زمانی که شخص بخش عمدهای از بحرانهای گذشته را پشت سر گذاشته و اکنون باید با مشکلات جدیدی روبرو شود، این دوره زمانی است که فرد عملاً سبک زندگی خود را مشخص میکند و به نقشههایی که قبلاً در ذهن خود تدارک دیده جامه عمل بپوشاند. (احدی و جمهری، 1387)
دوره جوانی حدفاصل دوره نوجوانی و میانسالی است و در خصوص محدوده سنی وحدت نظر نیست. عدهای سنین 20 تا 30 سال، عدهای دیگر از نوجوانی تا 40 سالگی و بعضیها از 15 تا 22 سال را دوره جوانی میدانند. اسناد اسلامی و به روایتی از امام صادق (ع) از 18 تا 28 سالگی را دوره جوانی میدانستند ما در این تحقیق از 19 تا 30 سالگی را دوره جوانی منظور داشتیم.
جوانی و رشد آن در اسلام:
دین مبین اسلام همواره به جوانی و آغاز ورود به آن اهمیت ویژهای قائل شده است که آن را در احکام فقه به عنوان مکلف به تکلیف شدن مینامیم. آیات و روایات مختلفی در خصوص قدرت و توانمندیهای وسیع دوران جوانی ذکر شده است. پیامبر اکرم (ص) در خصوص جوانان در حدیثی میفرمایند: مرزبندی آدمی در هفت سال اول آقا و سرور والدین است، در هفت سال دوم (دوران نوجوانی) فرمانبردار و در هفت سال سوم (دوران جوانی) وزیر و مشاور والدین شمرده میشوند (خامنهای، 1387، ص 193).
احتساب جوانان به عنوان مشاور و وزیر قطعاً تأثیر بسزایی در رفتارسازی و استفاده از نیروی درونی جوان خواهد گذاشت. پیامبر اکرم(ص) در حدیثی میفرمایند: جوانان معدن هستند مثل معدن طلا و نقره، روشن است که کمال معدن در این است که چهار مرحله را طی کنند: «کشف»، «استخراج»، «شکلیابی» و «جهت» (کافی، 1351، ص 160)
جوانی و رشد آن در نظریههای معاصر:
نظریه زیستشناختی جوانی:
طبق نظر زیستشناختی در این دوره به اوج رشد جسمی خود میرسند و در این دوره از هر دوره دیگری سالمترند. رشد بدن سریع و در اواسط دوره بسیار کند میباشد و این رشد در دختران زودتر شروع میشود و توقف رشد هم زودتر میباشد.
نظریه رشدشناختی در جوانی:
پیاژه معتقد بود تفکر عملیات صوری، عالیترین سطح تفکر است و در بزرگسالی تغییر کیفی خاصی در شناخت رخ نمیدهد.
لابووی ـ ویف، 1986، میگوید: در جوانی تفکر واقعگرایانه و عملگرایانهتر جای آرمانگرایی مرحله عملیات صوری پیاژه را میگیرد.مهارتهای عقلانی در جوان در سطح بالایی هستند (برگ، 2000).
نظریه رشد روانی ـ اجتماعی جوان:
اریکسون در هشت مرحلهای روانی ـ اجتماعی خود مرحله صمیمت در برابر انزوا را برای دوره جوانی برشمرد. اریکسون صمیمت را پیدا کردن خود در دیگری و گم کردن خود در او میدانست. اگر جوانان روابط سالمی برقرار کنند و با جفت خود رابطه صمیمی و نزدیک برقرار کنند، به مرحله صمیمت خواهند رسید.لوینسون دوره جوانی را انتقال مقدماتی به بزرگسالی و وارد شدن به ساختار زندگی اوایل بزرگسالی و همچنین دوره جوانی را دورۀ بیشترین انرژی، وفور نعمت، تناقض و استرس است می دانست (لوینسون، 1986، ص 5). در این دوره رضایت زیاد از عشق، زندگی خانوادگی، دستاوردهای شغلی و تحقق اهداف مهم زندگی را به همراه دارند.
نظریه رفتارگرایی:
رفتارگراها مدعی هستند که تمام رفتارها، ارزشها و عقایدی که یک فرهنگ خاص آنها را تأیید میکند، توسط اعضای آن فرهنگ پذیرفته خواهد شد و رشد روانی، به یادگیری این ارزش و رفتارها بستگی دارد.
آلبرت بندورا:
نظریه یادگیری اجتماعی، هم از اصول شرطیسازی کلاسیک و فعال استفاده کرده، هم به آن، اصولی را جهت تبیین رفتار اجتماعی انسان اضافه کرده است. یادگیری مشاهده ای فرایندی است که در نتیجه آن یک مشاهدهگر (جوان) یک الگو را از شخص دیگری که رفتارهای خاصی را انجام میدهد، مشاهده میکنند و می آموزد تا اعمالی را که مشاهده کرده است انجام دهد.
بندورا، معتقد است که تغییرات چشمگیری که در جوانان روی میدهد، تجربیات گذشته یا فشارهای روانی در محیط اجتماعی فعلی علل آن هستند. بندورا اهمیت متغیرهای سرشتی را در رشد شخصیت انکار نمیکند، با این حال آنها را مورد مطالعه قرار نداده است، زیرا معتقد است در این زمان ، تأثیرات یادگیری اجتماعی مفیدتر است.
نظریه شناختی ـ رشدی:
نظریه شناختی ـ رشدی بر رشد شناختی (تفکر و استدلال) تأکید دارد. پیاژه بر جهان شمول بودن تفکر انتراعی جوان و وابسته بودن تفکر به زمینههای اجتماعی ـ فرهنگی را موردتأکید قرار داد.وارنرشای، معتقد است که رشد تفکر در مرحله جوانی به مرحله پیشرفت قرار میگیرد و فرد یاد میگیرد تا به توانایی و استقلال برسد، به همین جهت توجه فرد به دانشها و مهارتهایی متمرکز میشود که برای زندگی او مفید است.رابرت استرنبرگ در مورد تفکر دوره جوانی معتقد است که میتوان سه جنبه گوناگون را در تفکر جوانان تشخیص داد و هر یک از این جوانب مختلف تفکر برای موقعیتهای مخصوصی مفیدتر است و هر فردی در یکی از این جوانب سه گانه تفکر توانایی بیشتری دارد:عنصر تعیین اجزاء، نشان میدهد که فرد چگونه اطلاعات را پردازش و تحلیل میکند. این عنصر جنبه انتقادی در هوش است و چگونگی برخورد با مسائل، چگونگی حل مسائل و چگونگی دستیابی به منابع و ارزشیابی آنها را به فرد میشناساند.عنصر تجربه، نشان میدهد که فرد در برخورد با تکالیف جدید و آشنا چگونه عمل میکند، عنصر تجربه جنبه بصیرتی هوش است.عنصر زمینهای به این مسئله ارتباط مییابد که فرد با محیط خود چه برخوردی دارد، عنصر زمینهای جنبه عملی و جهان واقعی در هوش است.
شرایط زیستی – غریزی جوانی
در زمینه شرایط زیستی- غریزی نخست به این نکته باید پرداخت تحولی را که از آغاز نوجوانی در بدن پدید آمده بود هم چنان ادامه دارد، ولی با سرعت کمتر، شرایط بلوغ که در آن مرحله ایجاد شده بود هم چنان به ادامه حیات خود باقی است، ولی با وضعی تثبیت شده و در دختران کاملاً نظم یافته. رشد استخوانها که در مرحله نوجوانی با سرعتی انجام میگرفت، به آخرین مرحله خود میرسد. در همه حال جوانی دوران شور، توان و مرحله قدرتداری است. استعداد جسمانی از نظر ستبری بازوان و ساخته شدن ماهیچه و شکلگیری بدن رو به شکوفائی و رشد است و در نتیجه زیبائی ظاهری و خوشاندامی در این مرحله عیانتر میشود و جوان میتواند در مورد شرایط و موقعیت خود داوری و اظهار نظر کند.رشد بدن به بالاترین درجه خود رسیده و دیگر شور و خروش به چشم نمیخورد. از آن پس ممکن است بر حجم و قطر آدمی اضافه گردد و آدمی سر و وضع دیگری بیابد. این تغییرات ممکن است در آراستگی و ساختار بدن چنان اثر گذارد که جوان را درباره خود و دیگران را درباره او به قضاوتی دیگر وادارد.مرحله جوانی دوران فرابلوغ و غریزه جنسی با همه وضع و شرایط تثبیت شدهاش در منتهای شدت و التهاب است. ترشح هورمونهای جنسی در تحولات رفتاری او اثر دارد. عادات غلطی که در گذشته جنسی او پایهگذاری شده بود اینک به احتمال، در حال ادامه است.
شرایط ذهنی جوانی
تحولات سریع ذهنی که از دوران نوجوانی و حتی زودتر از آن در او آغاز شده بود هم چنان ادامه و سیری روبه پیشرفت دارد. هوش او از حدود سنین 14-16 به بالاترین مرحله خود رسیده (بینه، سیمون، ترمن) و از آن بابت صورت تجربی زندگی آن را به صورت عقل درآورده که دائماً روبه افزایش است. طبق تحقیق کنراد، هوش از 18-21 مجدداً رو به افزایش است.کنجکاوی او شدیدتر از پیش است و مهمتر ازآن چراجوئی اوست. اصل تحقیق و تجسس است و میخواهد از عمق مسألهای سردر آورد و حوادث و رویدادها را بررسی و تجربه کند. در برابر جریانات حساس است و این حساسیت با همه فوایدی که جنبه کشف دارند گاهی موجب ناراحتی او هستند و روح او را میآزارند.مغز که کانون تعقل است رشد نهائی خود را تا 35سالگی ادامه میدهد و خود عقل بتدریج روبه پختگی و افزایش میرود آن چنان که در 30سالگی یعنی پایان دوره جوانی به مرکز کمال میرسد و میتواند برابری با احساس را داشته باشد. تفکرات او صورت انتزاعی دارند و او اغلب اهل تفکر و اندیشه است، اگر چه شتابزدگیها در موردی مانع آن هستند. هر آنگاه که در او حالت التهاب و هیجان نباشد میتواند خوب بیندیشد و خوب رأی و نظر دهد. بد نیست متذکر شویم شیوه تفکر پسران عموماً انتزاعی و تفکر دختران به واقعیت نزدیکتر است. توانائیهای او در حافظه رشد میکند مخصوصاً از آن بابت که حافظه یک استعداد است و این خود از سرمایههای رشد است. او میتواند مسائل را به خاطر بسپارد ولی در این زمینه دختران را امکان بیشتری است و پسران در مدرکات قویترند. تکمیل و رشد حافظه سبب آن است که او منطقیتر و متفکرتر باشد و آموختهها را بهتر به کار بندد. (قائمی،1379،ص 19)جوان میتواند قدرت تمرکز اساسی و آگاهانهای داشته باشد. دقت او از حالت ارادی میل به عادی شدن دارد و میتواند در کار و برنامه خود دقیقتر عمل کند. کثرت اشتغال و عدم توان سازماندهی کار بر آن صدمه وارد میآورد.
شرایط روانی جوانی
وضع روانی او نسبتاً تثبیت یافته و هم چنان رو به تثبیت و آرامش بیشتر است. او اینک در عنفوان جوانی است و تا حدود زیادی سرد و گرم چشیده و تجربه دیده است. در برابر بسیاری از ناملایمات قد علم کرده و مقاومتهائی را از خود بروز داده است. جریانات متعدد و متنوعی را مورد آزمایش قرا داده و از نیک و بد آن سر در آورده است. پس او فردی خام نیست و میتوان درباره سخنان و رفتارش حسابی