منتخبی از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 354

منتخبی از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 354

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

اَتَر زدن-فال بد زدن

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

آکله فرنگی-سیفلیس

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

پیش ِ پا-جلوی رو

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

آبِ خشک-آب بسته

چُر-ادرار

دل-معده

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

 

پا به فرار گذاشتن-گریختن

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

زیر سر داشتن-آماده شدن
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

به خط کردن-به صف کشیدن

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

خیره-بی شرم-پر رو

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

 

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

چُر-ادرار

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

با اشتها-متمایل به غذا

چُر-ادرار

 

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

بی رگ-بی غیرت-بی حس

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

رد پا-جای پا-اثر

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

زُل-خیره

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

تخم شر-مردم آزار- شرور

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

 
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
ارواح شکمت(ارواح بابات)

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
حرام و حرس-ریخت و پاش

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

زار زار-گریه ی شدید

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

 

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
بادپا-تند رو-تیز تک

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

بالینی-کلینیکی

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

زار-کوتاه شده ی زایر

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

ریق زدن-ریغ زدن

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

اجباری(خدمت سربازی)

 
دل واپسی-نگرانی-اضطراب

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

ابریشم-زن نوازنده-مطرب
چارلا-چهار لا-چهار تو

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

 
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

 
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

زهکونی-اردنگی-تیپا

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

چرک و خون-چرک آلوده به خون

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

ذوق زده-بسیار خوش حال

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

حق دادن-تایید کردن

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

ترش ابرو-عبوس

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

حق الزحمه-دستمزد

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

زیر دل زدن-تهوع آوردن

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

بُراق-خشمگین-عصبانی

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

پرداختی-مبلغ داده شده

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

جیره بندی-سهم بندی

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

بامبه-توسری

آدم(نوکر، امردی که بچه‌بازان نزد خود نگاه می‌دارند و مخارجش را می‌پردازند)

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن

چاک کردن-نگا. چاک دادن

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

زمین گذاشتن سر-مردن

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

چوروک خوردن-چین برداشتن

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

دان-دانه-چینه

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

برآورد-تخمین

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

خاطر جمع-مطمئن

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

خاطر داشتن-به یاد داشتن

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

چی-چه-چیز

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

دست تنها-بی یار-تنها

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

در دست-آماده-حاضر

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

 

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

آن سفر(آن بار، آن دفعه)
حلق آویز-به دار کشیده

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

زحمت کشیدن-کار کردن

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

 

خنگ-نادان-ابله-کودن

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

اَتَر زدن-فال بد زدن

خدا به همراه-خدا خافظ

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

بساز-آدم سازگار-صبور

 

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

اَتَر زدن(فال بد زدن)

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

چار نعل-به سرعت-به تاخت

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

جیغ و ویغ-داد و فریاد

 

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

رجاله-اراذل و اوباش

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

خداحافظی کردن-به درود گفتن

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

پوشک-کهنه ی بچه

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

 

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

 

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

آهو چشم-معشوق-شاهد

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

دایی قزی-دختر دایی

دستکاری-دست بردن در چیزی

 

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

آهوی خاور(آفتاب)

آهو چشم(معشوق، شاهد)

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

بی سیرت-بی آبرو

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

دُنگی-دانگی

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
 

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

دام پزشک-پزشک حیوانات

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

دست آموز-تربیت شده-آموخته

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

چته ؟-تو را چه می شود ؟
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

 

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

به درک- به جهنم

دَم نقد-آماده-حاضر

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

آواز دادن(خواستن)

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

حقه زدن-فریب دادن

چل ستون-شبستان مسجد

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

ته نشست-رسوب

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

حق-باج سبیل-رشوه

باب شدن-معمول و رایج شدن

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

 
جهیزیه-نگا. جهیز

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

حیوونی-نگا. حیوانکی

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

از سر نو(دوباره)

دلداری دادن-تسلی دادن

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

دست کردن-دست فرو بردن

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

 

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

جمع کردن-گرد آوردن

 

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

چنار امام زاده صالح-متلک بد

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

ازرق(چشم زاغ)

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

راستکی-واقعی

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

شعله‌ی آتش

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

بز دل-ترسو

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

خرج راه-هزینه ی سفر
بازرس-مامور بررسی و کنترل
خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن
 

پَلِه-پول

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

آفتاب به آفتاب-هر روز

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

رفتگر-سپور-آشغالی

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

پشته کردن-روی هم انباشتن

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

پا واکردن-به راه افتادن بچه

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

روغن زرد-روغن حیوانی

باهاس-باید-بایست

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

 

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

افتادن بچه(سقط شدن جنین)
جن زده-دیوانه
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

ادرار بزرگ(مدفوع)

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

چپو شدن-غارت شدن

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

جای سفت-وضعیت سخت

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

آدم ثانی(حضرت نوح)
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

رشته فرنگی-ماکارونی

حبه کردن-دانه دانه کردن
آلکلی(معتاد به الکل)

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

دوام کردن-دوام آوردن

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

دست بالا-حداکثر

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

جز و ولز-نگا. جز و وز

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

خالی خالی-بدون چیز دیگری

دسته-جمعیت سینه زن

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
تخمی-به درد نخور-بی مصرف

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

چلچل-خال خالی-ابلق

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

 

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

چلاق شده-نوعی نفرین است

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت
آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

آب آتش مزاج(می سرخ)

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

چماق-چوبدست-گرز

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

خاک بر سری-بی آبرویی

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

چرب دست-ماهر-زبر دست

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

خجالتی-کم رو-پرحیا

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

خم شدن-دولا شدن

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

خوش قلق-رام-خوش خوی

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

 

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

آهوی خاور-آفتاب

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

حق البوق-رشوه

 

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
چرکو-آدم کثیف

خیط شدن-نگا. خیت شدن

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

تَخم-مهمل تَخم
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

جز و ولز-نگا. جز و وز

کاربر