کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 138

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 138

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

خلق الله-مردم

بند آوردن-متوقف کردن

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

دله بازی-رفتار آدم دله

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

چنگول زدن-پنجه زدن

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

خداپسندانه-مورد پسند خدا

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

خرده کاری-کار جزیی

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
خروار-کنایه از مقدار زیاد
روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

انگشت کردن(انگشت رساندن)

 

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

روده دراز-پر حرف-وراج

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

 

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

پیش پیش-جلو جلو

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

زیر سری-بالش-متکا

پا-حریف

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

آواز دادن-خواستن

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

چپیدن-به زور جا گرفتن

خاکه زغال-ریزه ی زغال

خوش رو-زیبا-خندان

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)
حی و حاضر-آماده
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

چار دستی-قمار چهار نفری

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

پوز زدن-دهان زدن

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

بوق سگ-بسیار دیر وقت

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

جن بو داده-نوعی دشنام است

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

تخم جن-حرام زاده

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

ذوق زده-بسیار خوش حال
بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

چارلا-چهار لا-چهار تو

 

دزد و حیز-نادرست و مکار

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

جوغ-جوی آب

دست خدا به همراه-در پناه خدا

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

زبیل-آشغال-زباله
زار زدن-سخت گریه کردن

زیر پوش-جامه ی زیرین

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

 

بچگی کردن-بیخردانه

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

 
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
دزدیده-دزدکی
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
دوبل-دو برابر

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

دو دل-مردد-بی تصمیم

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

چُل کلید-جام درویشان

خال مَخال-خال خال

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

خمیره-سرشت-ذات

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

زانویی-زانو

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
اکبیری-زشت-بی‌ریخت

آتشِ بسته-طلا

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

حبف و میل-ریخت و پاش

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

ته خوار-بچه باز

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

 

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

 

دست فروشی-شغل دست فروش

زهر چشم-نگاه خشم آلود

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

 

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

 

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

چنار امام زاده صالح-متلک بد

 

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

خنکای صبح-سحرگاه

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

دست کم-حداقل

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

 

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

اله و بله-چنین و چنان

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

خالی خالی-بدون چیز دیگری

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

احدالناس-کسی-فردی

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

تمام کردن-مردن

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

 

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

چین چین-پر از چین

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

حاجی خرناس-لولو

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

اختر شمردن(شب‌بیداری)

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

تنوری-پخته شده در تنور

جلز-نگا. جز

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

زهره دان-کیسه ی صفرا

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

برزخ شدن-ناراحت شدن

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

اختر شمردن(شب‌بیداری)

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

جامه شور-رختشوی

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

 

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)
چلو-برنج آب کشیده

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

دو قلو-دو بچه ی همزاد

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

 

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

تیار کردن-آماده کردن

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

ذوق زده-بسیار خوش حال

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

 

دستی-به عمد-از روی تعمد

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن
آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

 

اَتَر زدن(فال بد زدن)

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

آن سفر-آن بار-آن دفعه

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

 

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

 
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
خرکچی-چارپادار
خلاف-جرم

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

 

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

به درک- به جهنم

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

د ِ-زود باش!

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

بی ریخت کردن-کتک زدن

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

تپه گذاشتن-بول کردن

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

بد قدم-نامبارک-بد شگون

زانویی-زانو

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن
 

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

ریزه میزه-ریزه پیزه

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

زبان گز-چیز تند و تیز

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

بی پرده-رک و صریح-آشکار

چارخانه-شطرنجی

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

 
بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

چپری آمدن-زود آمدن

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

برزخ شدن-ناراحت شدن

آشغالی(سپور)

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

 

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

چراغ باران-چراغانی

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

چرک و خون-چرک آلوده به خون

 
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
زیرش زدن-زیر چیزی زدن

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

دل رحم-مهربان

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

 

با متانت-با وقار

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

حرف پوچ-سخن بی معنی

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

پس نشستن-عقب نشینی کردن

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

خوب-کافی-بسیار

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

 

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
دست دوم-کار کرده-مستعمل
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
دریافتی-حقوق

آبِ سیاه(نیمه کوری)

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

زرد گوش-بی رگ-ترسو

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

زنیکه-زنکه

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

ژوکر-آدم همه فن حریف

 

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

چُس افاده-افاده ی بی جا

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

چپ-لوچ-مخالف حکومت

ابریشم-زن نوازنده-مطرب

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

جمع کردن-گرد آوردن

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

 

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

 

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

ذِله شدن-ذله آمدن
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

خالی بند-چاخان-دروغ گو

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

 

جَخت-متضاد صبر

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

 

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

اَتَر زدن(فال بد زدن)

خرس-چاق و درشت-تنومند

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

زبانی-شفاهی

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

درآمد-عایدی

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

به خط کردن-به صف کشیدن

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

چنار عباس علی-متلک بد

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

دست چین-گزیده-منتخب

پر و پاچه-پا-پاچه

باب-مرسوم-معمول

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
انگشت کردن-انگشت رساندن

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

حق البوق-رشوه

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

دوسیه-پرونده

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

بَر و بیابان-دشت و صحرا

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

چال افتادن-گود شدن

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

حشری-شهوت ران-پر شهوت

برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
 

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

زاهرو-دالان-سرسرا

پیش کسوتی-قدمت و برتری

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

رودل-سنگینی معده

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

جگرکی-جگر فروش
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

البرز(بلندقامت، دلیر)

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

پیاله فروشی-میخانه

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

زیر جامه-زیر شلواری

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

خندق بلا-شکم

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند
الانه-همین حالا-هم اکنون

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

چَخ چَخ-عیش و عشرت

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

خپله-چاق و کوتاه قد

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود
بامبول-حقه-کلک

چَخ چَخ-عیش و عشرت

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

چینه-دیوار گلی

بی همه کس-بی پدر و مادر
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

آهوی خاور(آفتاب)

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
زهره ترک شدن-زهره آب شدن

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

پُکیدن-ترکیدن

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

دخالت کردن-در آمدن در کاری

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

باجی-خواهر-زن ناشناس

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

دارا-ثروتمند

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

پنزر- پندر

 

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

دُنگی-دانگی

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

خدا به رد-در پناه خدا

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

خیر مقدم-خوش آمد

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
چنار عباس علی-متلک بد
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

چُل کلید-جام درویشان
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

چل ستون-شبستان مسجد

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

ازدست‌رفته(عاشق)

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

پخش-پراکنده

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

اجل معلق-مرگ ناگهانی
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

 

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

رودرواسی-رودربایستی
اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

دلجور-همدل

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

جیغ و ویغ-داد و فریاد

آبِ خشک(آب بسته)
 

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
پاگون-سردوشی

روی خود کشیدن-رو کشیدن

 

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

تپل مپل-چاق و چله

دزدی گرگی-دله دزدی

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

ترک بیلمز-آدم نادان

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

بیا بیا- برو برو

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

تل انبار-توده-انباشته

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

 

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

کاربر