کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 138
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
خلق الله-مردم
بند آوردن-متوقف کردن
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
دله بازی-رفتار آدم دله
آن چنانی(چنانکه خود میدانی، بسیار گرانبها، بسیار عجیب)
چنگول زدن-پنجه زدن
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
خداپسندانه-مورد پسند خدا
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
خرده کاری-کار جزیی
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
خروار-کنایه از مقدار زیاد
روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند
انگشت کردن(انگشت رساندن)
جا نیاوردن-کسی را نشناختن
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
روده دراز-پر حرف-وراج
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
پیش پیش-جلو جلو
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره
آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن
پا-حریف
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
چپیدن-به زور جا گرفتن
خوش رو-زیبا-خندان
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
حی و حاضر-آماده
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
چار دستی-قمار چهار نفری
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
پوز زدن-دهان زدن
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
بوق سگ-بسیار دیر وقت
پرت افتادن-دور و تنها افتادن
زبر و زرنگ-چابک و فرز
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
جن بو داده-نوعی دشنام است
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی
رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن
زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی
پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
روی کسی نشدن-خجالت کشیدن
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
تخم جن-حرام زاده
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
ذوق زده-بسیار خوش حال
بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
چارلا-چهار لا-چهار تو
دزد و حیز-نادرست و مکار
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
جوغ-جوی آب
دست خدا به همراه-در پناه خدا
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
زبیل-آشغال-زباله
زار زدن-سخت گریه کردن
زیر پوش-جامه ی زیرین
حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت
تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن
بچگی کردن-بیخردانه
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
دزدیده-دزدکی
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
دوبل-دو برابر
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
دو دل-مردد-بی تصمیم
انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
خال مَخال-خال خال
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
خمیره-سرشت-ذات
زانویی-زانو
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
اکبیری-زشت-بیریخت
آتشِ بسته-طلا
اروای ننهات(ارواح بابات)
حبف و میل-ریخت و پاش
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
ته خوار-بچه باز
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
دست فروشی-شغل دست فروش
زهر چشم-نگاه خشم آلود
پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
چنار امام زاده صالح-متلک بد
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
خنکای صبح-سحرگاه
دست کم-حداقل
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
تمام کردن-مردن
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
اِحلیل خوردن-فریب خوردن
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی
جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
حاجی خرناس-لولو
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
اختر شمردن(شببیداری)
خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار
زهره دان-کیسه ی صفرا
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
برزخ شدن-ناراحت شدن
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه
از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به دست آوردن
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
اختر شمردن(شببیداری)
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند
جامه شور-رختشوی
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)
چلو-برنج آب کشیده
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر
پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
تیار کردن-آماده کردن
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز
برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
ذوق زده-بسیار خوش حال
آتشخوار(ظالم، حرامخوار)
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
حق و حساب-باج سبیل-رشوه
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
دستی-به عمد-از روی تعمد
تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن
آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
دله-هرزه-چشم چران-پرخور
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
خانه زاد-نوکر-خدمت گزار
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
اَتَر زدن(فال بد زدن)
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
آن سفر-آن بار-آن دفعه
پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
خرکچی-چارپادار
خلاف-جرم
پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
به درک- به جهنم
د ِ-زود باش!
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
از پشت کوه آمدن-بیخبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
تپه گذاشتن-بول کردن
بد قدم-نامبارک-بد شگون
زانویی-زانو
دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
ریزه میزه-ریزه پیزه
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع
بی پرده-رک و صریح-آشکار
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
آب اندام-زیبا تن و خوشرو
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
از حال رفتن(بیحال شدن، غش کردن)
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
برزخ شدن-ناراحت شدن
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
از حال رفتن-بیحال شدن-غش کردن
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
چراغ باران-چراغانی
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
چرک و خون-چرک آلوده به خون
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
زیرش زدن-زیر چیزی زدن
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
با متانت-با وقار
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
حرف پوچ-سخن بی معنی
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید
پس نشستن-عقب نشینی کردن
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
خوب-کافی-بسیار
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
دست دوم-کار کرده-مستعمل
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
دریافتی-حقوق
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن
زرد گوش-بی رگ-ترسو
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
جاکن شدن-به حرکت در آمدن
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
زنیکه-زنکه
از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
ژوکر-آدم همه فن حریف
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
چُس افاده-افاده ی بی جا
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
چپ-لوچ-مخالف حکومت
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
جمع کردن-گرد آوردن
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
ذِله شدن-ذله آمدن
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
خالی بند-چاخان-دروغ گو
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
جَخت-متضاد صبر
تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
اَتَر زدن(فال بد زدن)
خرس-چاق و درشت-تنومند
خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
زبانی-شفاهی
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند
دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
درآمد-عایدی
به خط کردن-به صف کشیدن
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
آیینهی اسکندری-آفتاب
چنار عباس علی-متلک بد
خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
پر و پاچه-پا-پاچه
باب-مرسوم-معمول
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
انگشت کردن-انگشت رساندن
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
آل(موجودات افسانهای مانند جن و غول)
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
بَر و بیابان-دشت و صحرا
دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
چال افتادن-گود شدن
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
انگشتر پا-چیز بیارزش
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
حشری-شهوت ران-پر شهوت
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
زاهرو-دالان-سرسرا
پیش کسوتی-قدمت و برتری
خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
رودل-سنگینی معده
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
جگرکی-جگر فروش
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
البرز(بلندقامت، دلیر)
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
پیاله فروشی-میخانه
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
استخوانفروش-ستایشگر آبا و اجداد
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
خندق بلا-شکم
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند
الانه-همین حالا-هم اکنون
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
چَخ چَخ-عیش و عشرت
جشن گرفتن-سور بر پا کردن
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود
بامبول-حقه-کلک
چَخ چَخ-عیش و عشرت
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
چینه-دیوار گلی
بی همه کس-بی پدر و مادر
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
آهوی خاور(آفتاب)
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است
پُکیدن-ترکیدن
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
باجی-خواهر-زن ناشناس
ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
دارا-ثروتمند
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
پنزر- پندر
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
دُنگی-دانگی
پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن
خدا به رد-در پناه خدا
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
خیر مقدم-خوش آمد
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
چنار عباس علی-متلک بد
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
چُل کلید-جام درویشان
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
ازدسترفته(عاشق)
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
پخش-پراکنده
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
اجل معلق-مرگ ناگهانی
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
رودرواسی-رودربایستی
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
دلجور-همدل
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
جیغ و ویغ-داد و فریاد
آبِ خشک(آب بسته)
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
پاگون-سردوشی
روی خود کشیدن-رو کشیدن
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
دزدی گرگی-دله دزدی
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
ترک بیلمز-آدم نادان
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
بیا بیا- برو برو
پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
تل انبار-توده-انباشته
تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر
از جگر گذشتن(نامردی کردن)
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده