کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 248

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 248
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

دست خوش !-آفرین

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

بز دل-ترسو

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

زبان پس قفا-نوعی گل است

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

چاخان پاخان-دروغ

 

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

زرت و پرت-چرت و پرت

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

 

چرند-حرف پوچ و بی معنی

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

ذِله شدن-ذله آمدن

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)
حرف بی ربط-سخن نامربوط

داد و هوار-داد و فریاد

 

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

 
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

پَس-ناجور-خراب

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف
از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

خواب و خوراک-خورد و خواب

بادپا-تند رو-تیز تک

رشته فرنگی-ماکارونی

چغل خوری-سخن چینی

دزد و حیز-نادرست و مکار

جزوه-کتابچه-دفترچه

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

چُر-ادرار
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

پا در رکاب-حاضر و آماده

خداپسندانه-مورد پسند خدا

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

دوبلور-دوبله کننده

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

چیز دار-ثروتمند

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

 

دست خوش !-آفرین

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار
جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

چال افتادن-گود شدن

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

پر روده-پرچانه-روده دراز

بازار کوفه- بازار شام

 
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

چاک کردن-نگا. چاک دادن

چوغ-چوب

زبر و زرنگ-چابک و فرز

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

زار-کوتاه شده ی زایر

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

پشت سر هم-پیاپی متوالی

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

 

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

خانه یکی-صمیمی و یکدل

پیش-برنده-آن که جلو است

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

دزد و دغل-نادرست و مکار
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

زیر دُم سُست-زن منحرف

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

 

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن
پت پتی-موتور سیکلت

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

پول مول-پول

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
بنده منزل-خانه ی من

انگشت کردن(انگشت رساندن)

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
چارخانه-شطرنجی

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

دست آموز-تربیت شده-آموخته

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

 

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

ژوکر-آدم همه فن حریف

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

زاق-چشم زاغ چشم

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

راست شدن-رو به راه شدن

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

 

دست فرمان-مهارت در رانندگی

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

جُستن-چیز گمشده را یافتن

خواربار-ارزاق-خوراک

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

 

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

دست نماز-وضو

پا به پا شدن-تردید داشتن

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

 

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

 

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

توان هماوردی با کسی را داشتن

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

دوره-مهمانی-زمانه

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

تشریف داشتن-حضور داشتن

پَخ-مسطح-بی ژرفا

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

ته گرفتن-سوختن غذا

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

 

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

بالینی-کلینیکی

 

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

آواز دادن-خواستن

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

 
از زبان افتادن(لال شدن)

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

آخش درآمدن-از درد نالیدن

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

چُر-ادرار
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

خیک محمد-آدم چاق و فربه

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

ارباب حجت(اهل منطق)

دو پا-انسان

دلقک-شخص مسخره

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

دو به دو-دو تا دو تا

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

در دست-آماده-حاضر

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

دسته دیزی-قوم و خویش دور

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

 
آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

آکله فرنگی-سیفلیس

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

 

باریک-دقیق-حساس

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

اتصالی کردن(در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن)

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

چروک-چین و شکن

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

انسان بودن-شریف و درست بودن

خرده قرض-بدهی اندک

 

حال کردن-لذت بردن

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

آب نخوردن(درنگ نکردن)

پای پس-عوض-تلافی
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

توجیهی-برنامه های توضیحی

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

خال-نقطه ی سیاه-لکه

ریق افتادن-ریغ افتادن

خوره-جذام-آکله

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

این سفر(این بار)

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

حرف شنو-سر به را-مطیع

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

انگشت کردن-انگشت رساندن

زنانه-ویژه ی زنان

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

بده بستان-داد و ستد-معامله

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

بیرون رفتن-به توالت رفتن

تا-لنگه-همتا

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

 

بازار کوفه- بازار شام

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

 

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

چراغانی کردن-جشن گرفتن

خوشایند-مطبوع-پسندیده

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

چراغان شدن-جشن گرفتن

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

چاسان فاسان-آرایش-بزک

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

خِل-خلط بینی

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
چشم خوردن-نظر خوردن

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش
بلا نسبت-دور از جانب شما

پَتی-لخت-برهنه

به درک- به جهنم

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

خنک کردن-سرد کردن

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

ژوکر-آدم همه فن حریف

زیر جامه-زیر شلواری

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

خش افتادن-خراش افتادن

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

خوردنی-غذا-قابل خوردن

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

زیر جلی-پنهانی-آهسته

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

خیس کردن-ادرار کردن به خود

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
خلاف-جرم
بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

باریک-دقیق-حساس

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

 

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

ختم شدن-پایان گرفتن

 
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
بازداشتگاه-زندان موقت
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

چینه کشی-شغل چینه کش

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

چل زن-زن کوتاه قد

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

بده بستان-داد و ستد-معامله

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

بی پرده-رک و صریح-آشکار

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

خم گرفتن-فنی از کشتی

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

تار-از محلی راندن

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

خوش منظره-خوش نما-زیبا

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

 
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

دک کردن-از سر وا کردن

 

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

تک و توک-به ندرت-کمی

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

تریاکی-معتاد به تریاک

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

 

چال-گودی-حفره

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

آن سفر-آن بار-آن دفعه

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

پاکاری-شغل پاکار

جگرک-نگا. جغور بغور

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

 

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

حَب-قرص

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

بچه ی-اهل ِ

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

چار دیواری-خانه

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

با هم کنار آمدن-با هم ساختن
آواز دادن-خواستن
چراغانی کردن-جشن گرفتن

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

چرمی-از جنس چرم

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

جن بو داده-نوعی دشنام است

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده

 
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

درگذشت-مرگ

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

چک و چیل-لب و لوچه

پاتی کردن-باد دادن خرمن

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

آی زرشک(آی زکی)

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

چلو-برنج آب کشیده

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

جز و ولز-نگا. جز و وز

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

ابوقراضه-ابوطیاره

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

چارچار زدن-بی حیایی کردن

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

 
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

بی فکر-لاابالی-بی قید

روان کردن-از بر کردن

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

جرینگ-صدای سکه های پول

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

دست خدا به همراه-در پناه خدا

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

 

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

ریق زدن-ریغ زدن

 

راه راه-دارای خطوط موازی

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

پیش کردن در-بستن در

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
 

پشم و پیله-ریش

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

آب و خاک-میهن-دیار
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

درد دل-غم و اندوه درونی

پا خوردن-فریب خوردن

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

پامال شدن-از بین رفتن

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

چُل کلید-جام درویشان

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

 
 

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

به باد دادن- باد دادن

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

 

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

باد گرفتن-مغرور شدن

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
خودسر-گستاخ-سرکش

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

خداحافظی کردن-به درود گفتن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

د ِ-پس-آخر

زیر آبی-زیرآبکی

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
دوا درمان-مداوا-معالجه

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

پیشت-آوازی برای راندن گربه

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

بی در رو-بن بست

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

خارشک-مردم آزار-سادیست

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)
راسته بازار-بازار راست و مستقیم

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

روی چشم-اطاعت می شود !

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

بند آمدن-متوقف شدن

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
چو انداختن-شایعه پراکندن

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

 

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

بجا آوردن-شناختن-دریافتن
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

خبر چین-سخن چین-جاسوس

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

 

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

 

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
خام عقلی-حماقت-دیوانگی

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

آکله فرنگی-سیفلیس

بنا بودن-قرار بودن

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

چار دستی-قمار چهار نفری

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

باجی-خواهر-زن ناشناس

 

دریافت-گرفتن-ادراک

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

حرام و حرس-ریخت و پاش

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

پول چایی-انعام-بخشش

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

ریز-خرد-کوچک
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
 

ریزه میزه-ریزه پیزه

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

پاتوغ-محل گرد آمدن

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

عینک ذره بینی بسیار قوی

ذلیل مرده-ذلیل شده

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

تند نویسی-سریع نویسی

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن
آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

ذلیل‌شده

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

زاچ-زائو

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

دول-آلت مردی به زبان کودکان

ازرق-چشم زاغ

کاربر