فهرست فرهنگ لغت خودمونی قسمت یازدهم
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
از دست دادن-گم کردن
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
آبزیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)
خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
آبکور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
خونین و مالین-زخمی-خونی شده
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن
چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
افسارگسیخته(سرکش)
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن
برادر زاده-فرزند برادر
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
تاریخچه-تاریخ مختصر
دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن
بی سیرت-بی آبرو
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن
روغنی-آلوده به روغن
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها
پرت شدن-دور افتادن از مطلب
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
بی همه کس-بی پدر و مادر
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
باجه-جای بلیت فروشی
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
تُف به دهن-حیرت زده
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
آش آلو کردن(خجالتزده کردن، کنفت کردن، سکهی یک پول کردن)
تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
دبه کردن-دبه در آوردن
بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد
بی رگ-بی غیرت-بی حس
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
راه راه-دارای خطوط موازی
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
بازداشتی-زندانی موقت
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
بی ریخت کردن-کتک زدن
پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز
دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
جاکش-پا انداز-دلال محبت
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
دارا-ثروتمند
زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
دق دلی-دق دل
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
ار زبان کسی(از قول کسی)
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
ته نشست-رسوب
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
افسارگسیخته(سرکش)
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
چهار دستی-فراوانی
چاخان پاخان-دروغ
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
خنگ-نادان-ابله-کودن
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
آمد(فرخندگی، خوشقدمی)
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
چرکوندی-لکه دار کثیف
بی پایه-دروغ-پوچ
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
چرند اندر چرند-پرت و پلا
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
پیش بینی کردن کار یا شخصی
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
آب آتش زده(اشک)
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
خال مَخال-خال خال
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
تخته زدن-پنبه زدن
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
دست تنها-بی یار-تنها
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
حضرت عباسی-راست و درست
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن
حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن
چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
دلِی دلِی-حاشا-انکار
پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن
ارزانی-بخشیدن-دادن
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست
از دهان گندهتر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
خود را بستن-پول دار شدن
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
برادر تنی-برادر حقیقی
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
بند-ریسمان-طناب-رشته
آینهی دست-تیغ و خنجر
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
زیر دست-تابع-فرمان بردار
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
جاری-زن برادر شوهر
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
آبجی خاکانداز(زن فضول و خبرچین)
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
پا واکردن-به راه افتادن بچه
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند
آب و خاک-میهن-دیار
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب
خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست
روغن زرد-روغن حیوانی
پیاله فروش-میخانه چی
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
خپله-چاق و کوتاه قد
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
چش-چشم
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
آبِ سیاه-نیمه کوری
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن)
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
رمباندن-خراب کردن
خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن
بلند بالا-قد بلند
آکله فرنگی(سیفلیس)
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
چس دماغ-پر افاده-پر ادعا
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
ترکه-آدم باریک و بلند
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
چشم گود شدن-لاغر شدن
حتم داشتن یق-ین داشتن
بالا آوردن-استفراغ کردن
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
اُرُسی-کفش
پس کشیدن-به عقب کشیدن
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
آدم بیمعنی-آدم بیخود
دو رگه-از دو نژاد محتلف
آینهی هفتجوش-خورشید
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
خودآموز-بدون آموزگار
دست کم-حداقل
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
آکله فرنگی-سیفلیس
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
چانه لغ-نگا. چانه شل
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
احوال گرفتن-جویای حال شدن
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
حرص و جوش-عصبانیت
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
پشم و پیله-ریش
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
پر روده-پرچانه-روده دراز
پات-بی آبرو-بی تربیت
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود
دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
پا به فرار گذاشتن-گریختن
پشک انداختن-قرعه کشیدن
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
اسب چوبین(تابوت)
حرف-سخن-گفتار-کلام
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
اجابت کردن معده-قضای حاجت
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن
چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
باجه-جای بلیت فروشی
تریت- تلیت
اجلبرگشته-کسی که مرگ بهسراغش آمده
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
چس خوری-خست-بخل
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
از جگر گذشتن(نامردی کردن)
خواری و زاری-پریشان حالی
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
چاچول باز-حقه باز-شیاد
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن
چروک-چین و شکن
چنار عباس علی-متلک بد
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
بده اون دستت-آی زکی !
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
بغداد خراب-شکم گرسنه
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
چاپ خوردن-به چاپ رسیدن
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ
پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون
چپ دادن-رد کردن
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن)
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
حرام و حرس-ریخت و پاش
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
خاکی-فروتن و متواضع
دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن
چار راه-محل تقاطع دو راه
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی
در نتیجه-سرانجام-عاقبت
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
جبهه ی جنگ-میدان جنگ
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
اشک خنک-گریهی ساختگی
از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)
جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
راحت کردن-کشتن
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم
دو رگه-از دو نژاد محتلف
چروکیدن-چین دار شدن
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
چشم زاغ-بی شرم
زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
دست خوش !-آفرین
خِر-حنجره-گلو
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
دست کم-حداقل
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن
تخم نابسمل لا-حرام زاده
دوا خور-معتاد به الکل
چِککی-فوری-به سرعت
آی زرشک-آی زکی
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
چار میخ-اذیت و آزار سخت
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
ژوری-هیئت داوران
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
دست آموز کردن-تربیت کردن
چرکو-آدم کثیف
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
زرت و پرت-چرت و پرت
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
پامال شدن-از بین رفتن
جیره-سهم معین
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
آب تاختن(پیشاب کردن)
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
پابوسی-زیارت
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن
دست چین-گزیده-منتخب
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
دور و دراز-فراخ و وسیع
خِر-حنجره-گلو
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
چپ دادن-رد کردن
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
تو بوق زدن-رازی را فاش کردن
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
دست علی به همراه-علی یارت باد
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
پشه کوره-پشه ی ریز
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
آدم بیسر و پا-متضاد آدم درستوحسابی
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
پشه زدن-نیش زدن پشه
زبانی-شفاهی
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
از دهان گندهتر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
بند آمدن-متوقف شدن
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
بَهمان-فلان
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
بسیار دلواپس و نگران بودن
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
دو رگه-از دو نژاد محتلف
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
پیش پیشکی-از پیش
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
زاهرو-دالان-سرسرا
دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
خِرخِره-حلق-حلقوم
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن
دل کسی آمدن-دل آمدن
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
خاکه زغال-ریزه ی زغال
از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
اُق زدن-بالا آوردن
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن
پا منبری-شاگرد روضه خوان
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
خوره-جذام-آکله
توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد
دله-ظرف حلبی
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند
به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
چشم زهره-ترس
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت