بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 281
ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن
حرام و حرس-ریخت و پاش
جیغ و داد-داد و فریاد
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
زبان کوچکه-زبان کوچک
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
آتشی-تندخو-زودخشم
تَخم-مهمل تَخم
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن
ذلیل مرده-ذلیل شده
پینه زده-وصله کرده
چوروک خوردن-چین برداشتن
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
دست آموز-تربیت شده-آموخته
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
چرک-کثیف
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
دو به دو-دو تا دو تا
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
انگشتپیچ(نوعی گز رقیق)
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
پَلِه-پول
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
دم موشی-هر چیز باریک و دراز
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
آبجی خاکانداز(زن فضول و خبرچین)
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
خاکروبه ای-سپور-آشغالی
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی
جن بو داده-نوعی دشنام است
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده
چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی
دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
دَدَر-بیرون-کوچه
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
خجالتی-کم رو-پرحیا
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
از جگر گذشتن-نامردی کردن
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
دک و پوز-دهان و لب و دندان
حلال وار-به صورت حلال
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین
روی چشم-اطاعت می شود !
جزوه-کتابچه-دفترچه
بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
چسی در کردن-نگا. چسی آمدن
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
بفرما زدن-تعارف کردن
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
زبر-خشن-غیر لطیف
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
اقلکم-دستکم-لااقل
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن
بلا نسبت-دور از جانب شما
خبرنگاری-کار خبرنگار
خدا کند-ای کاش
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
خوابگوشی-سیلی-کشیده
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
جاشو-باربر
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
دلمه شدن-بسته شدن
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن
باجه-جای بلیت فروشی
تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم
پس نشستن-عقب نشینی کردن
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است
تند نویسی-سریع نویسی
تنگ هم-چسبیده به هم
خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
آواز کوچهباغی(آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است)
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن
خاله وارَس-آدم فضول
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
اهل دود(سیگاری)
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
آمده(شوخی و لطیفه)
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
دستِ چپ-سمت چپ
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین
دک و دهن-دک و پوز
خستگی در کردن-استراحت کردن
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)
خر بی یال و دم-احمق-نادان
افقی برگشتن-شهید شدن و روی دستها تشییع شدن
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
چشمه-نوع-قسم
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
چشمداشت-توقع-انتظار
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
پر و پخش-پراکنده
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
رسانه-وسیله ی ارتباطی
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
چرکمرده-نگا. چرکمُرد
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن
اُمُل-عقبافتاده-قدیمی
پوست پیازی-نازک و بی دوام
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
خجالتی-کم رو-پرحیا
جُستن-چیز گمشده را یافتن
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
چای کاری-کشت و زرع چای
پشم و پیله-ریش
چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
اوقاتتلخی-ترشرویی-عصبانیت
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
بَزک-آرایش-چسان فسان
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
خایه-بیضه-جرات
آل-موجودات افسانهای مانند جن و غول
دار و دسته-پیروان و اطرافیان
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
آفتابهدزد(دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند)
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
آشغالی(سپور)
دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب
آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
چای نیک-قوری و کتری چای
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن
خیک کسی پر بودن-سیر بودن
آخر و عاقبت(نتیجهی خوب)
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
بابت-مورد-زمینه-موضوع
دست آموز کردن-تربیت کردن
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
ته بر کردن-از ته بریدن
دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن
روغنی-آلوده به روغن
دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
پخش-پراکنده
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
جِر خوردن-پاره شدن
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)
تک و توک-به ندرت-کمی
ارواح شکمت(ارواح بابات)
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
بادپا-تند رو-تیز تک
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن
در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
زبون-حقیر-توسری خور
جِر خوردگی-بریدگی-پارگی
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن
خر بی یال و دم-احمق-نادان
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن
جلز و ولز-سوز و گداز
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
آمده-شوخی و لطیفه
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
تو در تو- تو به تو
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
انداختنی(جنس نامرغوب)
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
زبیل-آشغال-زباله
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
بی تفاوت-بی اعتنا
زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن
جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
اهل محل(همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند)
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن
چین و خم-پیچ و تاب
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
تخت سینه-وسط سینه
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
دخیل-پناه برده-توسل جسته به
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن
توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
چسی درکن-آدم پر مدعا
افقی برگشتن-شهید شدن و روی دستها تشییع شدن
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
پیمانی-استخدام غیر رسمی
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
حرف پوچ-سخن بی معنی
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن
ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما
دو پولی-کالای بی ارزش
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
خبرکشی کردن-سخن چینی کردن
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن
دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام
دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
آبِ خشک(آب بسته)
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
رنگ شدن-گول خوردن
حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
جیره-سهم معین
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
زرد گوش-بی رگ-ترسو
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
دهن-واحد آواز خواندن
الحق-بهراستی-حقیقتن
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
چراغان کردن-جشن گرفتن
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
بَر و رو-قد و قامت-چهره
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
دست فروشی-شغل دست فروش
با دست و پا-آدم زرنگ
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
دلمه شدن-بسته شدن
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
به پول رساندن-فروختن
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن
زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
انداختنی-جنس نامرغوب
جَرّ-کشمکش دعوا
خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن
بنا کردن-شروع کردن
آواز دادن-خواستن
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
بید خورده-کهنه و فرسوده
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
تراشیده شدن-لاغر شدن
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)
حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
آکَل-آقای کربلایی
پاشنه بخواب-کفش راحتی
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر
حلال واری-نگا. خلال وار
خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین
دک و دهن-دک و پوز
دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
بی سر و پا-پست-فرومایه
انگشت کردن(انگشت رساندن)
دولابچه-کمد کوچک
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
خوش منظره-خوش نما-زیبا
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
ذِله شدن-ذله آمدن
حرص و جوش-عصبانیت
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
پُکیدن-ترکیدن
تریاکی-معتاد به تریاک
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
دم بازی-چاپلوسی-تملق
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
تره بار-میوه ها و سبزی ها
زبون-حقیر-توسری خور
باب دندان-مناسب طبع و حال
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
بز دل-ترسو
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
اصحاب منقل(اهل گفتوگو و سخن)
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن
آبِ کبود-آسمان
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
حاضر و آماده-آماده
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
پشم و پیله-ریش
خال مَخال-خال خال
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن
چپ رو-تند رو
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
آب و رنگ(طراوت و شادابی)
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
خاص و خرجی-ممتاز و معمولی
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن
داش-لوطی-مشدی
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
خش افتادن-خراش افتادن
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
اهل دود(سیگاری)
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
اجباری(خدمت سربازی)
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
چای نیک-قوری و کتری چای
پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)
ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
دم بازی-چاپلوسی-تملق
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
ژوکر-آدم همه فن حریف
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن
زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن
آش آلو کردن(خجالتزده کردن، کنفت کردن، سکهی یک پول کردن)
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
رو شور-سفیداب
تمام کردن-مردن
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
اسیر خاک-مرده-تنپرور
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
انداختنی(جنس نامرغوب)
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)
خودی-آشنا
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
جفتک زن-لگد زن
تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
رو انداز-لحاف
آتشپاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
درد گرفتن دل از اسهال
زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق
بنا بودن-قرار بودن
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
خندق بلا-شکم
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
خجالتی-کم رو-پرحیا
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
انداختنی-جنس نامرغوب
خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
بدلی-تقلبی-جنس بد
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
تیر در کردن-تیراندازی کردن