بهترین مجموعه اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 39
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
دُنگی-دانگی
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن
پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت
اشک خنک-گریهی ساختگی
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
پا پتی-پا برهنه
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن
خلاص-تمام شد-مُرد
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
پاک-به کلی-یکسره
اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
خانه زاد-نوکر-خدمت گزار
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
جسته دوزی-نوعی دوختن
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه میپزند
خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
تردستی-مهارت-شعبده بازی
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
جشن گرفتن-سور بر پا کردن
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
اشک تمساح-گریه ی دروغین
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بیجلا و جلوه شدن)
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
خوش منظره-خوش نما-زیبا
جفتک زن-لگد زن
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
دلچسب-دلپذیر-مقبول
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
رمباندن-خراب کردن
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
آفتاب خوردن-سختی کشیدن
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
ار زبان کسی(از قول کسی)
اجل معلق-مرگ ناگهانی
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
حق دادن-تایید کردن
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
دمدمی مزاج-دمدمی
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)
دست دوم-کار کرده-مستعمل
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
حضرت عباسی-راست و درست
چراغان شدن-جشن گرفتن
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
ته خوار-بچه باز
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
از بیکفنی زنده بودن(بینهایت فقیر و نیازمند بودن)
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
زیر چاق-حاضر-آماده
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود
بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است
آفتابِ پس دیوار(شامگاه)
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
حظ کردن-لذت بردن
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
آبزیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
آواز کوچهباغی(آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است)
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
حال کردن-لذت بردن
آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)
ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد
دوندگی-سعی و کوشش
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن
دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
دو شاخ-دارای دو شقه
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
بازرس-مامور بررسی و کنترل
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
بیرون روش-اسهال-شکم روش
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
چیل-آدم بد بیار
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
چاچول-حقه باز-شارلاتان
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
دو لبه-دارای لب کلفت
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
خودفروش-فاحشه-خائن
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
زود باش !-شتاب کن! عجله کن!
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست
آب آتش زده(اشک)
بد قماش-بد جنس-خبیث
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
چَک-سیلی-کشید
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
خبره-ماهر-استاد
دوا درمان-مداوا-معالجه
خواب و خوراک-خورد و خواب
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن
زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
دوا خور-معتاد به الکل
تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
حمله ور شدن-یورش بردن
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
بدلی-تقلبی-جنس بد
خداپسندانه-مورد پسند خدا
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
پزا-زود پخت شونده
خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
پوشک-کهنه ی بچه
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
رنگ شدن-گول خوردن
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
آش آلو کردن(خجالتزده کردن، کنفت کردن، سکهی یک پول کردن)
حمله گرفتن-غش کردن
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
راحت کردن-کشتن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن
دنباله رو-پی رو-مقلد
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
از شیر گرفتن-به دورهی نوزادی پایان دادن
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
جگری-به رنگ جگر
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
چله ی تابستان-گرمای سخت
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
اسرار مگو(حرفهای ناگفتنی)
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن
چشم شور-آن که چشم زخم زند
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
جاهل پسند-چیزی که جوان
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن
زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن
حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن
چنگک شدن-چنگ شدن
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
بامبول زدن-حقه سوار کردن
استکانی زدن-میخوارگی اندکی کردن
خم شدن-دولا شدن
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
برخورد-بهم خوردن-تصادف
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
تنگ هم-چسبیده به هم
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
ریختن مو-سخت وحشت کردن
پا به رکاب-آماده ی رفتن
پوشک-کهنه ی بچه
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
خرابکار-اخلالگر-تروریست
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
ریز-خرد-کوچک
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
ریش توپی-ریش تپه
تنگ بودن وقت-دیر شدن
زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن
حیوون-نگا. حیوان
پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن
چروک انداختن-چین انداختن
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
دَنگال-جادار-بسیار فراخ
دست باف-بافته با دست
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
دزدیده-دزدکی
بده بستان-داد و ستد-معامله
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
احوال گرفتن-جویای حال شدن
جا در جا-فورن-جا به جا
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
دک کردن-از سر وا کردن
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
دلقک بازی-مسخره بازی
دستک-دفتر حساب
خود را بستن-پول دار شدن
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
چَخ چَخ-عیش و عشرت
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
آبِ خشک-آب بسته
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست-از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد
بدک-نه چندان بد
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
آجرپاره(جواب کسی که بهجای بله میگوید آره)
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
از دست دادن-گم کردن
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
پا به رکاب-آماده ی رفتن
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
پاتوغ-محل گرد آمدن
بَر و رو-قد و قامت-چهره
خم گرفتن-فنی از کشتی
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
جن زده-دیوانه
تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
آتشی شدن-از کوره در رفتن
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده
ارباب حجت(اهل منطق)
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
حقه زدن-فریب دادن
دو به هم زن-دو به هم انداز
چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
چشم و ابرو-زیبایی چهره
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
آتشِ تر-شراب-لب معشوق
اقلکم-دستکم-لااقل
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن
در نتیجه-سرانجام-عاقبت
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
اجل معلق-مرگ ناگهانی
توان هماوردی با کسی را داشتن
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
خودمانی-صمیمی-یکدل
حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت
اهل دود(سیگاری)
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
احوال گرفتن(جویای حال شدن)
آبکور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد
آفت(زن عشوهگر و فتنهانگیز)
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
خرس-چاق و درشت-تنومند
پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
به پول رساندن-فروختن
آیینهی اسکندری-آفتاب
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگبینی احمقانه داشتن
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی
اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
چپ رو-تند رو
تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن
اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)
زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
تو بوق زدن-رازی را فاش کردن
درز را آب دادن-از راه به در شدن
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
آبِ دندان-حریف ساده
زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن
جان کلام-اصل مطلب
پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
آفتاب خوردن-سختی کشیدن
دل رحم-مهربان
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
چله ی زمستان-سرمای سخت
داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
تا برداشتن-تا شدن-خم شدن
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد
البرز(بلندقامت، دلیر)
جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت
پروار-فربه-چاق
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
روی خود کشیدن-رو کشیدن
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
دوره-مهمانی-زمانه
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
حلال-زن یا شوهر
حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
دل قرصی-اطمینان
چوب خوردن-تنبیه شدن
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
بلا به دور-بلاها دور باد
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
اهل هیچ فرقهای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
اشک کوه(یاقوت، لعل)
خوابگوشی-سیلی-کشیده
دبنگ-احمق-کودن
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)
چغاله بادام-بادام نارس
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظرهی بد یا غذای بد
چوب بندی-داربست
چپه-کجی به یک سمت
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
با اشتها-متمایل به غذا
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
اوضاع احوال(وضع و حال)
دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
ریش شدن-ریش ریش شدن
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته
زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده
بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان
خودآموز-بدون آموزگار
چول کردن-شرمنده کردن
خدا داده-دیم کاری
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
آتشِ بسته(طلا)
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
حق شناس-سپاس گزار
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
دله بازی-رفتار آدم دله
رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم
از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها
چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
آب بردار(دوپهلو، کنایهآمیز)
جان جان-معشوق-محبوب
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
آرتیستبازی-انجام کارهای غیرعادی