مجموعه کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های مردم کوچه و بازار فارسی قسمت بیست و دو
جراندن-جر دادن-پاره کردن
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
اسیر خاک-مرده-تنپرور
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
خایه-بیضه-جرات
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
جُربزه-قدرت-توانایی
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره
خبرنگاری-کار خبرنگار
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
آل(موجودات افسانهای مانند جن و غول)
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
تیار کردن-آماده کردن
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
آفتابنشین(بیکاره و تنبل)
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
پی گرفتن-دنبال کردن کار
خرابکار-اخلالگر-تروریست
جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
تخته پوست-زیرانداز پوستی
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
رکاب دادن-راهی جایی شدن
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن
هرمار-ز درد بی درمان-کوفت
جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین
تنگ بودن وقت-دیر شدن
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن
بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان
زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
رمباندن-خراب کردن
زاهرو-دالان-سرسرا
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن
از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بیجلا و جلوه شدن)
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
پاره آجر-شکسته ی آجر
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
ذلیلشده
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
حشری-شهوت ران-پر شهوت
تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
پیش بینی کردن کار یا شخصی
چیلک دان-چینه دان
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
تا-لنگه-همتا
از عزا در آوردن(به دورهی عزاداری پایان دادن)
چیز فهم-عاقل و فهمیده
اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن
آینهی هفتجوش-خورشید
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
پینه زده-وصله کرده
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار
حلال-زن یا شوهر
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
آتشی شدن-از کوره در رفتن
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
اجاقکور-نازا-بی فرزند
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
حق نشناس-نا سپاس
چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
اله و بله-چنین و چنان
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
بخت-شانس-اقبال-شوهر
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
درد گرفتن دل از اسهال
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
آهوی خاور-آفتاب
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)
آبِ خشک-آب بسته
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
آستین از دهان برداشتن-خندیدن
آکله فرنگی(سیفلیس)
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند
بیسار-فلان
به حساب-مثلا-یعنی
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند
بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
دال به دال-پشت سر هم
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
پا منبری-شاگرد روضه خوان
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
استخواندار-محکم-بااراده
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
حرص و جوش-عصبانیت
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
(به زبان کودکان) زخم شدن
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
خواب و خوراک-خورد و خواب
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
آدم بیمعنی-آدم بیخود
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
خاکروبه-زباله-آشغال
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
چل مرد-مرد کوتاه قد
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
بد گل-زشت-بد ترکیب
خرخاری-همدیگر را خاراندن
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
آهوی خاور(آفتاب)
دیگ به سر-لو لو
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
آتش بیباد-ظلم-می
اقلکم(دستکم، لااقل)
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
چُل-آلت مرد
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
پا به فرار گذاشتن-گریختن
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
احتیاطی(نجس، ناپاک)
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند
چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن
خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده
دک و پوز-دهان و لب و دندان
چرک-کثیف
دان-دانه-چینه
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
خستگی در کردن-استراحت کردن
داغان-از هم پاشیده-پریشان
حاشیه دار-کناره دار
بخت-شانس-اقبال-شوهر
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
زبیل-آشغال-زباله
دست چین-گزیده-منتخب
چرسی-آدم معتاد-افیونی
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
چینه کشی-شغل چینه کش
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
راست روده شدن-اسهال گرفتن
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
روغن داغ-روغن گداخته
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
درد گرفتن دل از اسهال
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
آلاخون (و) والاخون(دربهدر، سرگردان، آواره)
د ِ-پس-آخر
پایین دست-طرف پایین
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
دل گُنده-سهل انگار
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
دله-ظرف حلبی
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
با متانت-با وقار
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
خیار چنبر-نوعی خیار
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
چول-بیابان
بخت-شانس-اقبال-شوهر
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
پشمالو-دارای موهای بسیار
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
امن و امان(بدون بیم و هراس)
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
دست و پا-توانایی-عُرضه
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
انگشت کردن-انگشت رساندن
چُر-ادرار
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
چای صافی-نگا. چای صاف کن
حساب کردن-پرداختن خرج
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
چوب خوردن-تنبیه شدن
آبجی خاکانداز(زن فضول و خبرچین)
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن
از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
پاتیل در رفته-پیر و شکسته
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
دَم نقد-آماده-حاضر
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
داد و هوار-داد و فریاد
زاهرو-دالان-سرسرا
دست خوش !-آفرین
پیش کردن-راندن به جلو
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند)
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
چشم زهره-ترس
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
داو-نوبت بازی
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
بازرس-مامور بررسی و کنترل
دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند
جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
ته نشین شدن-رسوب کردن
بلا به دور-بلاها دور باد
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
چنگک شدن-چنگ شدن
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
رخصت خواستن-اجازه خواستن
اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
این سفر-این بار
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
بدلی-تقلبی-جنس بد
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن
خُردینه-بچه ی خردسال
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است
تُف به دهن-حیرت زده
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
چنگول زدن-پنجه زدن
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
خیس کردن-ادرار کردن به خود
آت و آشغال-وسایل کهنه و بیمصرف
پنج تن آل عبا- پنج تن
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
دوره-مهمانی-زمانه
ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
چپ-لوچ-مخالف حکومت
بازار کوفه- بازار شام
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن
جان جان-معشوق-محبوب
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
حساب کردن-پرداختن خرج
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)
پَس-ناجور-خراب
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
آب سیر-جانور خوشرفتار
اهل دود-سیگاری
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
اوضاع احوال-وضع و حال
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
چراغان-جشن و سرور پر چراغ
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
چُرت-خواب کوتاه
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
پوست کنده-رک و بی پرده
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
خارشک-مردم آزار-سادیست
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو
رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
جیره-سهم معین
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
این سفر(این بار)
حرف-سخن-گفتار-کلام
چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
جامه شور-رختشوی
خلق الله-مردم
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
دسته جمعی-باهم-گروهی
به چشم-اطاعت می شود
پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست
روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه
تحصیل کرده-درس خوانده
بغداد خراب-شکم گرسنه
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه
چراغان کردن-جشن گرفتن
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
زیر گرفتن-زیر کردن
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن
بازداشتی-زندانی موقت
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
اهل دود(سیگاری)
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند
آفتاب خوردن-سختی کشیدن
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند