نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 50

نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 50
داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

اهل دود-سیگاری

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

 

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

برو برگرد-چون و چرا

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

بچگی کردن-بیخردانه

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

دسته-ساعت دوازده

 

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

 

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

بازداشتگاه-زندان موقت

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

پرداختی-مبلغ داده شده

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

خودرو-آن چه بی اسب رود

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

 
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

اجاق(دودمان)

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

پاتوغ-محل گرد آمدن

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

 

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

پشتک-پرش از پشت

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

چَک-سیلی-کشید

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

چراغان کردن-جشن گرفتن

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

خوشگلک-با خوشگلی اندک

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

راپرتچی-گزارش دهنده

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

 

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

 

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
خاکروبه ای-سپور-آشغالی

آب تاختن(پیشاب کردن)

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

خمیره-سرشت-ذات

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

پیاله فروشی-میخانه

چشم انداز-منظره

دو پا-انسان

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

داش-لوطی-مشدی

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

خیط کاشتن-خطا کردن

انگشت‌شمار-کم-معدود

 

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

دان-دانه-چینه

ذلیل‌شده

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

بند آمدن-متوقف شدن

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

 

زاق-چشم زاغ چشم

 

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

 

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

ارواح شکمت-ارواح بابات

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

بچگی کردن-بیخردانه

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

اطفال باغ-گل‌های تازه

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

آهو چشم-معشوق-شاهد

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

آدم ثانی(حضرت نوح)

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

پا خوردن-فریب خوردن

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

دبه کردن-دبه در آوردن

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

جان کلام-اصل مطلب

زیر گرفتن-زیر کردن

چَه چَه-صدای بلبل

جار-چلچراغ-شمعدان

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

چاره ساز-خداوند

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

چراغان شدن-جشن گرفتن

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

آشنا روشنا(دوست آشنا)

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

آتشی(تندخو، زودخشم)

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

خال-نقطه ی سیاه-لکه

چپ دادن-رد کردن

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

افتادن بچه-سقط شدن جنین

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

خرکچی-چارپادار

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

خاطره-یادگار

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

خرس-چاق و درشت-تنومند

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن
 

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

چوب بندی-داربست

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

زرت و پرت-چرت و پرت

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

تنبان درآر-بی حیا-دریده

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

 

بازداشتگاه-زندان موقت

 
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

 
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

 

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

تخم چشم-مردمک چشم

زیر جلی-پنهانی-آهسته

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

در هم لولیدن-توی هم رفتن

آواز شدن(شهره شدن)

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)
حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

چیز خور شدن-مسموم شدن

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

بامبه-توسری

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

دندان تیز کردن-طمع کردن

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

خواربار-ارزاق-خوراک

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

چغل خوری-سخن چینی

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

زیر پوش-جامه ی زیرین

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

چیز خور شدن-مسموم شدن

خونسرد-آرام-بی خیال

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
پا به فرار گذاشتن-گریختن

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

جِر-اوقات تلخی-لج
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

اوضاع احوال-وضع و حال

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

چشمه-نوع-قسم

بی همه کس-بی پدر و مادر

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

آزگار-زمان دراز

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

آن سفر-آن بار-آن دفعه
 

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

چسبیدن-لذت دادن

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

بُراق-خشمگین-عصبانی

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

پشه زدن-نیش زدن پشه

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

حاضر به یراق-حاضر و آماده

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

 

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

 
استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد
جَفت-چوب بست انگور
خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

افتادن بچه-سقط شدن جنین

خداپسندانه-مورد پسند خدا

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

پاتی کردن-باد دادن خرمن

یکی دیگر از نوشته های سایت :   دکوراسیون اداری

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

 

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

خانم-زن بدکاره-هرزه

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

جلز-نگا. جز

بابا بزرگ-پدر بزرگ
تا برداشتن-تا شدن-خم شدن
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

ترکه-آدم باریک و بلند
زاچ-زائو

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

 

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

دک و دنده-بالا تنه
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله
آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

دود چراغ-کشیدن شیره

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

دست مزد-اجرت-مزد کار

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

زبانی-شفاهی
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

جار-چلچراغ-شمعدان

 

بی فک و فامیل-بی کس و کار

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم
برادر تنی-برادر حقیقی
چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

 

خنگ خدا-نادان و کودن

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

پلاس-اثاث مختصر منزل
دندان عاریه-دندان مصنوعی

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

آبدست-ماهر-استاد

پار-فرسوده و اوراق-مجروح
اطفال باغ-گل‌های تازه
 

بالا تنه-از کمر به بالای بدن

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

 
چِخ کردن-راندن سگ

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

پیشی-گربه در زبان کودکان

پخته-با تجربه-دنیا دیده

رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

آدم ثانی(حضرت نوح)

چنگول زدن-پنجه زدن

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

چار سر-حرف مفت-متلک

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

تاریخچه-تاریخ مختصر

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

چراغ باران-چراغانی

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

جوشی شدن-عصبانی شدن

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

 

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

زیر سر داشتن-آماده شدن

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن

بد گل-زشت-بد ترکیب

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند
خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

زهر چشم-نگاه خشم آلود

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

حاضر و آماده-آماده

چله ی تابستان-گرمای سخت

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

دقه-دقیقه
 

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

چارخانه-شطرنجی

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

 

پر روده-پرچانه-روده دراز

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

تیز بزی-فورن-بی درنگ

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

 

خال به خال-خال خال

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

حضوری-رو در رو
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

چرک و خون-چرک آلوده به خون

 
حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

 

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

تردستی-مهارت-شعبده بازی

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

جَر-پیچ و خم راه

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

خفه خون-خفقان

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

آمدن(آغاز به کاری کردن)

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

داداشی-برادر در زبان کودکان

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

پوست کنده-رک و بی پرده

 

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

باردار-آبستن-حامله

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

دک کردن-از سر وا کردن

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

راه اندازی-راه انداختن

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

دست فروشی-شغل دست فروش

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

خبر-گزارش رویداد

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

پیش بینی کردن کار یا شخصی

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه
آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

چَکی-وزن نکرده-یک جا

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

چول کردن-شرمنده کردن

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)
با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

پیش کردن-راندن به جلو
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
بی همه کس-بی پدر و مادر

چلک بازی-بازی الک دولک

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

جایی-مستراح-توالت

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

 
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
بازرسی-بررسی و کنترل

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

 

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

دو دو کردن-دویدن

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

بدلی-تقلبی-جنس بد

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

بی همه کس-بی پدر و مادر
 

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

باجه-جای بلیت فروشی

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

خوب-کافی-بسیار

 
خورده برده-ملاخظه و پروا

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

ذلیل‌شده

اَتَر زدن-فال بد زدن

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

بادپا-تند رو-تیز تک

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

زیاده روی-افراط-اسراف

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

دلپخت-پختن مغر چیزی

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

حشل-خطر

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

دانه دانه-یک یک

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف
 

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

ابوقراضه-ابوطیاره

بقچه بندی-ران چاق

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

پَس-ناجور-خراب

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

پاتوغ-محل گرد آمدن

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

چشم انداختن-نگاه کردن

چرک و خون-چرک آلوده به خون

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

زرد گوش-بی رگ-ترسو

این سفر(این بار)

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

حهاز-کشتی بزرگ

تو دار-راز نگهدار

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

چشم انداختن-نگاه کردن

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

با آب و تاب-با شرح و تفصیل
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

حمامی-گرمابه دار

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

کاربر