نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 430
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند
پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن
ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بیانصاف
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
حال کردن-لذت بردن
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن
جان جان-معشوق-محبوب
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
دسته دیزی-قوم و خویش دور
خایه-بیضه-جرات
از قدیم ندیمها-از گذشتههای دور
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
حرام و حرس-ریخت و پاش
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
آبِ کبود-آسمان
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن
جیره بندی-سهم بندی
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
دو دستی-با هر دو دست
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
دلداری دادن-تسلی دادن
زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
آینهی هفتجوش(خورشید)
جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند
تیز بزی-فورن-بی درنگ
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
تخت و تبار-خوب و رو به راه
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن
در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
پشمالو-دارای موهای بسیار
رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
پا به رکاب-آماده ی رفتن
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن
روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
حرف شنو-سر به را-مطیع
خوابگوشی-سیلی-کشیده
بلند بالا-قد بلند
خِرخِره-حلق-حلقوم
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
تراشیده شدن-لاغر شدن
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
از حال رفتن-بیحال شدن-غش کردن
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
جفتک زن-لگد زن
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
جسته دوزی-نوعی دوختن
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
جاشو-باربر
راست راستی-حقیقتن-واقعن
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
دلجور-همدل
دوا خور-معتاد به الکل
بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
خالی خالی-بدون چیز دیگری
درشت-حرف زشت-دشنام
دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
خروار-کنایه از مقدار زیاد
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
خرمن-انبوه و پرپشت
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
ریزه میزه-ریزه پیزه
چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی
خاطر جمع-مطمئن
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن
زبان کوچکه-زبان کوچک
خبر گرفتن-پرسیدن
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
جفتک زن-لگد زن
خلاص کردن-تمام کردن-کشتن
چاچولی-زبان بازی-حقه بازی
حساب کشیدن-حساب خواستن
دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
خیر مقدم-خوش آمد
ژست-طرز حرکت و رفتار شخص
خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر
خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
بند-ریسمان-طناب-رشته
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
ترکه-آدم باریک و بلند
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
زرت و پرت-چرت و پرت
تیر در کردن-تیراندازی کردن
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
ز ِله-ستوه-عجز
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
آلکلی(معتاد به الکل)
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
خر آوردن-بدبخت شدن
آیَم سایَم(گاهکاهی)
برو برگرد-چون و چرا
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
از راه بهدر بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
باریک-دقیق-حساس
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
دهنه سرخود-بی بند و بار
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
چیز خور-مسموم شده
درآمد-عایدی
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
تا-لنگه-همتا
چشم خوردن-نظر خوردن
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
افسارگسیخته(سرکش)
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن
دم-هنگام
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
جگرک-نگا. جغور بغور
ریختن مو-سخت وحشت کردن
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
رمباندن-خراب کردن
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
ریق افتادن-ریغ افتادن
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی
جُربزه-قدرت-توانایی
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
آتشی-تندخو-زودخشم
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
تنبل خان-تن پرور
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
خالی بند-چاخان-دروغ گو
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
تخم شر-مردم آزار- شرور
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
چشم شور-آن که چشم زخم زند
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
اَتَر زدن(فال بد زدن)
دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی
تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
دوره-مهمانی-زمانه
دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن
بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
زیر لبی-زیر زبانی
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
چغلی کردن-شکایت کردن
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
بَرج-خرج های خارج از خانه
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
جزوه-کتابچه-دفترچه
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
خورده برده-ملاخظه و پروا
زاق-چشم زاغ چشم
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
پشتی-بالش-حمایت
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
چاقالو-چاق-فربه
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
بلا نسبت-دور از جانب شما
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن
تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
پشت سر هم-پیاپی متوالی
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
خاک بر سری-بی آبرویی
زبان گز-چیز تند و تیز
انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
از خر افتادن-نابود شدن-مردن
از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
چشم کار کردن-دیدن
خنگ-نادان-ابله-کودن
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
آکَل(آقای کربلایی)
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
چشمه-نوع-قسم
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
باب دندان-مناسب طبع و حال
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
چَپَری بی-درنگ-به سرعت
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
البرز(بلندقامت، دلیر)
دست زدن-لمس کردن
زبون-حقیر-توسری خور
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ
زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر
آخش درآمدن-از درد نالیدن
جمع و جور-منظم و مرتب
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
خاله بی بی-نوعی آش
حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
ژوری-هیئت داوران
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
دور برد-دارای برد زیاد
زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو
دود-دخانیات-مواد مخدر
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
ریشو-دارای ریش بلند
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
آتشِ بسته-طلا
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
تلمبار- تل انبار
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
افسارگسیخته(سرکش)
بچه ی-اهل ِ
پِشک-نرمی و پرده های بینی
حق نشناس-نا سپاس
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
پا سوز-عاشق شیفته
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
دزد و دغل-نادرست و مکار
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی
آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن
بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
تند نویسی-سریع نویسی
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
چاچول-حقه باز-شارلاتان
ته ریش-ریش اندک
با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
بساز-آدم سازگار-صبور
دراز کش-افتاده-خوابیده
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
زیر تشکی-رشوه
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
جا ماندن-فراموش شدن
دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
آش هفت جوش(قضیهی پیچیده)
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
جَخت-متضاد صبر
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
امن و امان-بدون بیم و هراس
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
استخواندار-محکم-بااراده
در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
پِق-صدای خنده ی ناگهانی
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
بردن از رو- از رو بردن
آرتیستبازی-انجام کارهای غیرعادی
دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن
آب نخوردن-درنگ نکردن
پیاله زدن-می نوشیدن
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
ته ریش-ریش اندک
زیر شلواری-زیر جامه
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
پول مول-پول
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
آتش بیباد(ظلم، می)
بند آمدن-متوقف شدن
تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
اقلکم(دستکم، لااقل)
جاهل پسند-چیزی که جوان
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
چِککی-فوری-به سرعت
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
انگشت کردن-انگشت رساندن
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
خیس کردن-ادرار کردن به خود
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان)
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع
بِدو بِدو-با شتاب-سریع
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
پر افاده-متکبر-مغرور
حاجی خرناس-لولو
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن، دود چراغ خوردن)
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
بلا نسبت-دور از جانب شما
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
آزگار-زمان دراز
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
ازدسترفته-عاشق
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست-از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
خشکه بار-نگا. خشکبار
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند
چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان
حشری-شهوت ران-پر شهوت
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
دک و پوز-دهان و لب و دندان
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
چیز خور-مسموم شده
با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست
باد خوردن-هوا خوردن
در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن
ژوکر-آدم همه فن حریف
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
جاشو-باربر
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
دق کردن-از غصه مردن
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
بد شیر-متقلب-بد جنس
بیرون روش-اسهال-شکم روش
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری)
خرج راه-هزینه ی سفر
اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری
بازار کوفه- بازار شام
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
آغاپنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبهای)
بی در رو-بن بست
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
چو-شایعه
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند