بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 137
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
چنگک شدن-چنگ شدن
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
حیوانی-نگا. حیوانکی
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
اُرُسی-کفش
بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
بد اخم-عبوس و ترشرو
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی
برچسب زدن-تهمت زدن
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
آستینسرخود-هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
آواز دادن(خواستن)
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
چشم کار کردن-دیدن
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن
خیره-بی شرم-پر رو
رشوه گرفتن-رشوه خواری
ترش کردن-عصبانی شدن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
آدم ثانی-حضرت نوح
حالا حالاها-مدت دراز
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
خاکروبه-زباله-آشغال
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
آواز شدن-شهره شدن
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
ابرو انداختن-ابرو آمدن
پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
دُوال پا-آدم سمج
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
دهن دره-خمیازه
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
بازار کوفه- بازار شام
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
تو پوزی-تو دهنی
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن
از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
بابا غوری-نابینا-کور
اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
حالا حالاها-مدت دراز
دل رحم-مهربان
احتیاطی-نجس-ناپاک
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
راست و ریس-موانع و معایب
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
پُخت کردن-پختن
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
تر دماغ-سرحال-شنگول
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
دلسرد کردن-ناامید کردن
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
جگرک-نگا. جغور بغور
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن
به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
اصحاب منقل(اهل گفتوگو و سخن)
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
درمانگاه-جای درمان بیمار
آب رفتن-بیاعتبار شدن-کوچک شدن
آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
چوق-چوب-تومان
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
دهن دره-خمیازه
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
زیر گرفتن-زیر کردن
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
چاره-درمان
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
آلت فعل-وسیلهی انجام کار
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
خودخوری-حالت خودخور
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
بدک-نه چندان بد
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
چنبره زدن-حلقه زدن
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ
از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن
حق نشناس-نا سپاس
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
چینی بند-چینی بند زن
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
خدا به دور-پناه بر خدا
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
دست کردن-دست فرو بردن
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
چراغ الله-نگا. چراغ
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است
بند آمدن-متوقف شدن
حیوونکی-نگا حیوانکی
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
ازدسترفته(عاشق)
تِر زدن-خراب کردن کار
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
دان دان-متفرق و پراکنده
رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
دور از جناب ب-لانسبت
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج
تپق-گرفتگی زبان
چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن
خانم آوردن-پا اندازی کردن
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
دود گرفتن-پُک زدن
اشک خنک-گریهی ساختگی
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
تره بار-میوه ها و سبزی ها
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند
توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
جای سفت-وضعیت سخت
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
دومندش-دوم از آن
آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)
انگشتشمار-کم-معدود
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
پیه سوز- پی سوز
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
خواری و زاری-پریشان حالی
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
چلاق شده-نوعی نفرین است
بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
دوخت و دوز-خیاطی
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
زبیل-آشغال-زباله
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
حق نشناس-نا سپاس
پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
جاهل پسند-چیزی که جوان
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
دلجور-همدل
پیش کردن در-بستن در
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن
خاک بر سری-بی آبرویی
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
جن زده-دیوانه
اَکه ننه-آدم آبزیرکاه
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
بی همه کس-بی پدر و مادر
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
از جنس چیزی بودن
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
خشکه پلو-کته
پَخ خوردن-تیزی چیزی
جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن
آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن
پاک-به کلی-یکسره
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت
بَرج-خرج های خارج از خانه
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
حمله گرفتن-غش کردن
خروار-کنایه از مقدار زیاد
خارج از حد-بیش از اندازه
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
چتوَل-یک چهارم
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن)
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
دایی قزی-دختر دایی
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
بی اشتها-بی میل به غذا
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
زیر دُم سُست-زن منحرف
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
جگری-به رنگ جگر
اگر بمیری هم-بههیچوجه-هرگز
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند
خرده کاری-کار جزیی
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
زبان در قفا-زبان پس قفا
ته نشست-رسوب
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
برادر تنی-برادر حقیقی
چیز دار-ثروتمند
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
پوشک-کهنه ی بچه
زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
چراغان شدن-جشن گرفتن
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
آزگار-زمان دراز
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
حرف گوش کن-حرف شنو
خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن
پر و پاچه-پا-پاچه
ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
پینه-وصله-پوست سخت شده
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
بی اُرس و پرس-بی مقدمه
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
چشم خوردن-نظر خوردن
به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود
دهن-واحد آواز خواندن
دستمالی-دست مالیدن
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
بی فکر-لاابالی-بی قید
الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
از دست دادن(گم کردن)
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن
درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
دو دو کردن-دویدن
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
پاتوغ-محل گرد آمدن
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
دست پاچه-شتاب زده-مضطرب
پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
رم کردن-رمیدن-گریختن
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
دال به دال-پشت سر هم
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
چهار چوب-محدوده-قاب
خم گرفتن-فنی از کشتی
از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به دست آوردن
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
با خدا-خداشناس-مومن
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
آبِ خشک(آب بسته)
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
خرخاری-همدیگر را خاراندن
جِر-اوقات تلخی-لج
باریک-دقیق-حساس
برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
پیش پیشکی-از پیش
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن
تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
دلسردی-ناامیدی-یاس
چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
جیره بندی-سهم بندی
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
جوغ-جوی آب
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
آب تاختن-پیشاب کردن
زُل-خیره
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
بازرس-مامور بررسی و کنترل
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
دو شاخ-دارای دو شقه
دولت منزل-دولت سرا
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند
جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن
ابتدا به ساکن(ناگهانی، بیمقدمه)
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
چشم باباقوری-نابینا-کور
خلاص-تمام شد-مُرد
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن
از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
تِک تِک-صدای کارکردن ساعت
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
چُغُل-سخن چین
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)