مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 315

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 315

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

 

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

دق کردن-از غصه مردن

پَخ-مسطح-بی ژرفا

جز زدن-ناله و زاری کردن

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

پُرتابل-قابل حمل

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

دوا خور-معتاد به الکل

چاره ساز-خداوند

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

 
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
رتوش-دستکاری و آرایش عکس

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

 

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

روغن زرد-روغن حیوانی

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

تخم چشم-مردمک چشم

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
 

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

تمام و کمال-کامل-به تمامی
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

ته نشین شدن-رسوب کردن

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
رشوه گیر-رشوه خوار

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

آتشِ بسته-طلا

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

 
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

انگشت‌شمار-کم-معدود

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
حال و احوال-وضعیت-کیفیت

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای
اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

پشتی-بالش-حمایت

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

چرکو-آدم کثیف

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

چین چین-پر از چین

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

چَکه-شوخ و بذله گو
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

پُر توپ-خشمگین

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
بز دل-ترسو

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

دست خوش !-آفرین

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

حرص و جوش-عصبانیت

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

 

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

پر افاده-متکبر-مغرور

دنیا آمدن-زاده شدن

 

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

 

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

باد گلو زدن-آروغ زدن

ز ِله-ستوه-عجز

آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

دستشویی-توالت-مستراح

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

 

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

 
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

 

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

آب آتش زده(اشک)

چشم شور-آن که چشم زخم زند

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

زیر لبی-زیر زبانی

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

بد قماش-بد جنس-خبیث

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

زیر دُم سُست-زن منحرف

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

دک و پوز-دهان و لب و دندان

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

چلک بازی-بازی الک دولک

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

جامغولک-حقه-حیله

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه
چوبدار-گله دار-گوسفند دار

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

چس خور-آدم خسیس-بخیل

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

خریت-نادانی-حماقت

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

خود را خوردن-رنج بردن

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

پاچین-دامن زنانه

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

 

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

بند-ریسمان-طناب-رشته

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

چسبیدن-لذت دادن

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

جور به جور-نگا. جوراجور

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

رخصت خواستن-اجازه خواستن

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

 

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

خودمانی-صمیمی-یکدل

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

زار زدن-سخت گریه کردن

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

ته آواز-صدای نسبتن خوب

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
 

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

دست و پا کردن-فراهم آوردن

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

 

دل رحم-مهربان

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

 

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

باب دندان-مناسب طبع و حال

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

چتوَل-یک چهارم

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

پُخت کردن-پختن

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

پُخت کردن-پختن

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

از تیپ کسی بودن

چهار دستی-فراوانی

به باد دادن- باد دادن

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

زمین گذاشتن سر-مردن

حرف شنو-سر به را-مطیع

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

اشک کوه-یاقوت-لعل

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

 

رستم صولت-رستم در حمام

ابرو انداختن-ابرو آمدن

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

زهره دان-کیسه ی صفرا
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

چش-چشم

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

یکی دیگر از نوشته های سایت :   منظور از آزمایش مولکولی کرونا چیست؟

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

از تیپ کسی بودن

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

تک و توک-به ندرت-کمی

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

چش-چشم
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

دزد و حیز-نادرست و مکار

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
آفتابی کردن(پدیدار کردن)

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

دست فرمان-مهارت در رانندگی

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

این خاکدان-دنیا

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

دیر کرد-تاخیر-تعویق

 

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

درگذشت-مرگ

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

تریت- تلیت

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
توالت رفتن-به دستشویی رفتن

آتشی(تندخو، زودخشم)

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

حبه کردن-دانه دانه کردن

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

بازداشتگاه-زندان موقت

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
جوغ-جوی آب
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

بارانداز-جای پیاده کردن بار

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

حدمتکار-مستخدم

 

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

باجه-جای بلیت فروشی

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

دست بده داشتن-بخشنده بودن

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

تار-از محلی راندن

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

 

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

بغداد خراب-شکم گرسنه

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

توان انجام کاری را داشتن

خیر مقدم-خوش آمد

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

 

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

دوندگی-سعی و کوشش

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

حدمتکار-مستخدم

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
پرت شدن-دور افتادن از مطلب

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

خر بی یال و دم-احمق-نادان

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

 

دوا خور-معتاد به الکل

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

به پول رساندن-فروختن

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

درد گرفتن دل از اسهال

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

اُتُل-شکم-اتوموبیل

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

آب و خاک-میهن-دیار

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

داماد-مرد تازه زن گرفته

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

حالا حالاها-مدت دراز

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

اُرُسی(کفش)

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

 

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

آتش بی‌باد-ظلم-می

خودفروش-فاحشه-خائن

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

خدا به رد-در پناه خدا

آبِ کبود(آسمان)

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

جای سفت-وضعیت سخت

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

چشمداشت-توقع-انتظار

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

 

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

خبر گرفتن-پرسیدن

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

حرف پوچ-سخن بی معنی

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

به هم زدن-قطع رابطه کردن

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

راه مکه-کهکشان

جز زدن-ناله و زاری کردن

چاقالو-چاق-فربه

پیش ِ پا-جلوی رو

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

برده خورده-ملاحظه-پروا

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

دق کردن-از غصه مردن

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

درز را آب دادن-از راه به در شدن

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

پا بر جا-ثابت قدم-استوار

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

دق مرگ-دق کش

ژوری-هیئت داوران

پیش کردن در-بستن در

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

رشوه گرفتن-رشوه خواری
زالو-آدم سمج

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

دود گرفتن-پُک زدن

خاله خرسه-دوست نادان

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

حاجیت-بنده

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

جِر خوردن-پاره شدن
آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
ریز-خرد-کوچک
خوش انصاف-با انصاف-منصف
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
چیز فهم-عاقل و فهمیده

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

دومندش-دوم از آن

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
 

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

ابرو انداختن-ابرو آمدن

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

خبرنگاری-کار خبرنگار

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

راه راه-دارای خطوط موازی

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

 

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

 

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

امن و امان-بدون بیم و هراس

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

راستکی-واقعی
دست و بال-دور و بر-اطراف

خوشایند-مطبوع-پسندیده

 

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

پول خرد-پول سکه ای

از سر نو(دوباره)

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

درآمد-عایدی

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

کاربر