مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 315
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
دق کردن-از غصه مردن
پَخ-مسطح-بی ژرفا
جز زدن-ناله و زاری کردن
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
پُرتابل-قابل حمل
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
دولاب-گنجه-کمد-قفسه
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
روغن زرد-روغن حیوانی
آفتابنشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانهخراب کردن
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده
دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
تخم چشم-مردمک چشم
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
تمام و کمال-کامل-به تمامی
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
ته نشین شدن-رسوب کردن
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
رشوه گیر-رشوه خوار
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن
آتشِ بسته-طلا
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای
اِحلیل خوردن(فریب خوردن)
دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود
پِق-صدای خنده ی ناگهانی
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
چین چین-پر از چین
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
چَکه-شوخ و بذله گو
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
پُر توپ-خشمگین
از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن
آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن
جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
بز دل-ترسو
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
دست خوش !-آفرین
چلچلی-دیوانگی-بیعاری
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
آدم بیمعنی-آدم بیخود
پر افاده-متکبر-مغرور
دنیا آمدن-زاده شدن
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن
باد گلو زدن-آروغ زدن
ز ِله-ستوه-عجز
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
پف کرده-بادکرده-ورم کرده
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
دستشویی-توالت-مستراح
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
اصحاب منقل-اهل گفتوگو و سخن
آل آروادی-زن سخت بیحیا و بدرفتار
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
آب آتش زده(اشک)
چشم شور-آن که چشم زخم زند
زیر لبی-زیر زبانی
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
بد قماش-بد جنس-خبیث
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
زیر دُم سُست-زن منحرف
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
دک و پوز-دهان و لب و دندان
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
چلک بازی-بازی الک دولک
چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
جامغولک-حقه-حیله
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
تَک-بی نظیر-مفرد-تنها
چس خور-آدم خسیس-بخیل
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
ریختن روی دایره-روی داریه ریختن
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
انگشتر پا(چیز بیارزش)
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
پاچین-دامن زنانه
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
بند-ریسمان-طناب-رشته
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
چسبیدن-لذت دادن
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
جور به جور-نگا. جوراجور
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
رخصت خواستن-اجازه خواستن
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
آب مریم-شیرهی انگور-عصمت و طهارت
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
زندگی-مال-وسایل کار و خانه
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
روی کسی نشدن-خجالت کشیدن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه
خودمانی-صمیمی-یکدل
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
ته آواز-صدای نسبتن خوب
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند
دست و پا کردن-فراهم آوردن
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
دل رحم-مهربان
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
آتشبیار معرکه-فتنهانگیز میان دو دشمن
خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس
چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
چتوَل-یک چهارم
خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
پُخت کردن-پختن
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
پُخت کردن-پختن
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
از تیپ کسی بودن
زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
زمین گذاشتن سر-مردن
حرف شنو-سر به را-مطیع
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن
اشک کوه-یاقوت-لعل
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن
رستم صولت-رستم در حمام
ابرو انداختن-ابرو آمدن
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
زهره دان-کیسه ی صفرا
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
چش-چشم
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
از تیپ کسی بودن
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
تک و توک-به ندرت-کمی
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
چش-چشم
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
دزد و حیز-نادرست و مکار
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
دست فرمان-مهارت در رانندگی
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن
این خاکدان-دنیا
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
دیر کرد-تاخیر-تعویق
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
تقاص پس دادن-تاوان پس دادن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
درگذشت-مرگ
چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
دخیل-پناه برده-توسل جسته به
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
آتشی(تندخو، زودخشم)
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
حبه کردن-دانه دانه کردن
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
بازداشتگاه-زندان موقت
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود
جوغ-جوی آب
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
بارانداز-جای پیاده کردن بار
زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق
پلاسیده-پژمرده-چروکیده
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
حدمتکار-مستخدم
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم
چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی
باجه-جای بلیت فروشی
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
دستمال به دست-چاپلوس-متملق
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
دست بده داشتن-بخشنده بودن
پاتیل در رفته-پیر و شکسته
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد)
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن
تار-از محلی راندن
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
خدمت رسیدن-به حضور رسیدن
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
بغداد خراب-شکم گرسنه
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
توان انجام کاری را داشتن
خیر مقدم-خوش آمد
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن
دوندگی-سعی و کوشش
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن
از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است
حدمتکار-مستخدم
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
پرت شدن-دور افتادن از مطلب
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
خر بی یال و دم-احمق-نادان
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد
دوا خور-معتاد به الکل
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
به پول رساندن-فروختن
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
درد گرفتن دل از اسهال
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
آب و خاک-میهن-دیار
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
داماد-مرد تازه زن گرفته
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
حالا حالاها-مدت دراز
ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود، آری به خدا)
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن
اُرُسی(کفش)
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
آینهی هفتجوش-خورشید
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
آتش بیباد-ظلم-می
خودفروش-فاحشه-خائن
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
استخواندار(محکم، بااراده)
خدا به رد-در پناه خدا
آبِ کبود(آسمان)
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
جای سفت-وضعیت سخت
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
چشمداشت-توقع-انتظار
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
خبر گرفتن-پرسیدن
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
آبکور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد
حرف پوچ-سخن بی معنی
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
به هم زدن-قطع رابطه کردن
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
راه مکه-کهکشان
جز زدن-ناله و زاری کردن
چاقالو-چاق-فربه
پیش ِ پا-جلوی رو
تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
برده خورده-ملاحظه-پروا
دق کردن-از غصه مردن
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
دم موشی-هر چیز باریک و دراز
درز را آب دادن-از راه به در شدن
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
دق مرگ-دق کش
ژوری-هیئت داوران
پیش کردن در-بستن در
رشوه گرفتن-رشوه خواری
زالو-آدم سمج
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
دود گرفتن-پُک زدن
خاله خرسه-دوست نادان
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود
اگر بمیری هم-بههیچوجه-هرگز
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
حاجیت-بنده
خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
جِر خوردن-پاره شدن
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
ریز-خرد-کوچک
خوش انصاف-با انصاف-منصف
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
چیز فهم-عاقل و فهمیده
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
دومندش-دوم از آن
چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
دله-هرزه-چشم چران-پرخور
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
ابرو انداختن-ابرو آمدن
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
خبرنگاری-کار خبرنگار
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
پهن شدن آفتاب-روز شدن
راه راه-دارای خطوط موازی
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
امن و امان-بدون بیم و هراس
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن
الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند)
راستکی-واقعی
دست و بال-دور و بر-اطراف
خوشایند-مطبوع-پسندیده
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند
پول خرد-پول سکه ای
از سر نو(دوباره)
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
درآمد-عایدی
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد